🍃🌷🍃به پایگاه ادبی شعر پاک خوش آمدید 🍃🌷🍃
نيست در ميکده ساقی دلِ ما را ببرد
وندر اين ظلمتِ شبها شب ما را ببرد
کو عقابی که در اين معرکه ی باد خزان
با هجومش همه بال و پَر ما را ببرد
چشم ما بر درِاين ميکده تا صبح نخُفت
شايد اين مرتبه مهرش غم ما را ببرد
شاهد ان در حرمِ خلوت او شمع شدند
شايد امروز نسيمی خَس ما را ببرد
تا سحر دست فشانم به هوای حَرَمَش
شايد اين مرتبه تيغش سَرِ ما را ببرد
ساقيا صد قدح ناب به دستم دادی
شايد اين بار سبویی دل ما را ببرد
بال و پَر از عطشِ ديدنِ تو سوخت ولی
شايد اين مرتبه آتش گِلِ ما را ببرد
ما به ديدار تو يک روز مجالی خواهيم
شايد آن روز بهارت , غم ما را ببرد
دم به دم می خور و در ميکد ها باقی باش
شاید این شرب , خُماری ز سر ما ببرد
کاربرانی که این شعر را پسندیده اند :
کاربرانی که این شعر را خوانده اند (5):
آذر 20, 1401
سلام .پس قوافی چی شدندجناب همدانی🤔🤔🤔
پاسخ
بستن فرم