🍃🌷🍃به پایگاه ادبی شعر پاک خوش آمدید 🍃🌷🍃
تا کجا در میانتان شاید…
تا کجا از نگاهتان باید…
بشنوم بوقِ ممتدِ شعرِ
دختری که بداهه میزاید
☆
دختری که تمامِ الفاظش
فحشِ ناموسی و ادابازیست
دستِکم پایِ صورتِ شعرش
جایِ امضایِ افسرِ نازیست
☆
دختری که غلط قلم مو را
رویِ بومِ ترانه بو کرده
جایِ رنگِ ستاره هر شب او
کفنِ ماه را رفو کرده
☆
دختری که مغازهٔ چشمش
تا خرید و فروشِ می میکرد
آخرین لقمههایِ دفتر را
بی خجالت همیشه قی میکرد
☆
دختری که درونِ بتخانه
پیکرش را خطِ خطا میخورد
آبرویِ نجابتِ گُل را
پیشِ مردانِ اجنبی میبُرد
☆
دختری که علاوه بر قلبش
قلمش قالبش سیاهی هست
سیبِ کرمویِ غافل از قبله
زیرِ دندانِ هر گناهی هست
☆
دخترِ شخصِ اوّلِ منظور
تور انداخت از برایِ من
خاک بر سر ولی نمیدانست
نفروشم دلم به زاغ و زغن
ـــــــــــــــــــــــ
سیدمحمدرضا لاهیجی
ساکوتی.هند
ـــــــــــــــــــــــ
کاربرانی که این شعر را پسندیده اند (2):
کاربرانی که این شعر را خوانده اند (8):