🍃🌷🍃به پایگاه ادبی شعر پاک خوش آمدید 🍃🌷🍃
خانه از عطر تو یک روز جدا می ماند
خالی از همهمه ی رنگ و صدا می ماند
بی خبر می روی و با خبر رفتن تو
رو به کوچه در حیرت زده وا می ماند
پنجره خیره به کوچه که از آن می گذری
پرده در دلهره ی باد رها می ماند
بی تو در خاطره ی خاکی دیوار فقط
طرح متروکه ای از آینه ها می ماند
ماه می افتد و با حوض تهی از ماهی
سال ها بعد تو در خانه ی ما می ماند
می روی و من حسرت زده آن طوری که
سقف می ریزد و دیوار به جا می ماند
زیر آوار غمت مثل ستون خواهم ماند
بی تو این خانه به زحمت سر پا می ماند
کاربرانی که این شعر را پسندیده اند (7):
کاربرانی که این شعر را خوانده اند (9):
اسفند 12, 1394
زینب عزیز
عالی و دلنشین
دستمریزاد
پاسخ
اسفند 12, 1394
سلام و تبریک…..خانوم روزبهانی بزرگوار…..ینی شعرتون به قدری زیبا بود و به دلم نشست که قابل گفتن نیست…….ریتم خوبش…..و تصاویری زیبااااا که همه نشان دهنده ی قلم استادانه تون هست و بس…….زنده باشین و یاحق
پاسخ
اسفند 12, 1394
با سلام و درود فراوان محضر شاعره گرانقدر و بانوی بزرگوار و خواهر نازنین سرکار خانم زینب روزبهانی فر. بسیار عالی و زیبا و دلنشین و با احساس سروده اید موفق و موید باشید در پناه الطاف الهی.
پاسخ
اسفند 15, 1394
سلام و مهر بانو
زیباست/مانا باشید
پاسخ
اسفند 16, 1394
سلام زینب بانوی عزیز
غزل بسیار زیبایی بود و تصاویر جذابی داشت
مرحبا
موفق و پیروز باشید
پاسخ
فروردین 6, 1395
سلام زادروزتان گرامی
پاسخ
فروردین 7, 1395
روزهایی هست
روزهای حسرت و اندوه
روزهای شانه های زیر بار درد هم چون کوه
روزهای قطره های اشک در لبخند
روزهای دیگرانی که به جز غمواژه های تلخ، بر لبان دیگران حرفی نمی خواهند
روزهای تیغ
آن هم پیش رو
در مشت
روزهای افتخار صحبت از این که
فلانی را فلانی کشت
روزهایی هست
روزهایی که نمی باید
روزهایی باز خواهد بود
روزهایی بی گمان بهتر از این شب ـ روزهای بی امان
شاید…
پاسخ
فروردین 10, 1395
ممنون. باورم نمیشه کسی جای دیگه شعرامو دیده باشه:-D
پاسخ
بستن فرم