🍃🌷🍃به پایگاه ادبی شعر پاک خوش آمدید 🍃🌷🍃
💠 بی تو…
گیرم که آفتاب بر آید
و از لقاح با افق
در سایه روشن سحر، صبح را بزاید
مرا چه سود!؟
بی تو همه روزهایم
تاریک است.
💠 باران چشمانم:
چتر چکارم می آید!؟
وقتی که باران
از چشمانم می بارد!!!
💠 سیل:
باران که از نگاهت بارید
تمامِ خاطراتم را
سیل برد
💠 تنهایی مترسک:
کلاغ از مزرعه رفت
و گونه های مترسک
از اشک تنهایی خیس شد
💠 تنهایی اتاق:
چشمهایم در قاب پنجره
هر روز خیره می ماند
به انتهای کوچه
– دلم آمدنت را گواهی میدهد!
اتاق این را می گوید!!!
سعید فلاحی (زانا کوردستانی)
کاربرانی که این شعر را پسندیده اند (6):
کاربرانی که این شعر را خوانده اند (9):
خرداد 13, 1398
سلام و درود
این نقش خیال تو چه زیباست
دلمریزاد
چتر ، به چکارم آید!؟
وقتی که باران
از چشمانم می بارد!!
در پناه خدا 🙏👏👏👏👏🌿
پاسخ
خرداد 13, 1398
درود بر شما استاد طارق عزیز
سپاسگزارم از توجه شما
🌹🌷🌺🌸
سپاس از حضورتان
🌹🌷🌺🌸
شادکام باشید
🌹🌷🌺🌸
پاسخ
خرداد 13, 1398
سلام درود
دستمریزاد
یاد آور شب آبستن است ای برادر به روز
🌿🌷🌸🌸🌺🌸🌸🌷🌿
پاسخ
خرداد 14, 1398
درود استاد بایبوردی
سپاسگزارم از توجه شما
در پناه حق
🌹🌷🌺🌸
🌹🌷🌺🌸
🌹🌷🌺🌸
در پناه خدا شادکام باشید
پاسخ
بستن فرم