🍃🌷🍃به پایگاه ادبی شعر پاک خوش آمدید 🍃🌷🍃

 مرگ سخت

(ثبت: 453) دی 8, 1394 
مرگ سخت

مثل احوال ناخوش تهران؛یک وجب روی مرز هشدارم

شهرِ من در مسیر بحران است؛جنس مخروبه هاست بلوارم 

جیغ تاریخ را درآوردم؛پایتختم چه سهل ویران شد!!

به گمان توی ذهن فرداها؛بدتر از پادشاه قاجارم 

نسل دریاچۀ پریشانم؛زنده رودم ولی کمی مرده

خشکسالی که درد مسری نیست!؛پس چرا “من” تداعی لارم؟! 

محو شد سایه ای که جانم بود؛در نگاه تمام آدم ها

قد پنج دی ای که غمگین است؛زیرِ خط خوردگی آمارم 

باز لبخند روی لب داری؛باز دریاچۀ نمک شده ام

پیچکی از تبر به دورم شو؛که به این مرگ سخت ناچارم