🍃🌷🍃به پایگاه ادبی شعر پاک خوش آمدید 🍃🌷🍃
خیلی اذیتم می کنند.
آنها که سر از شعرهای من درنمی آورند.
باید بدانند هیچ معشوقی در شعرهای من گم نشده.
من فقط خودم را می گردم، در بی وزنی قافیه ها
زیر نگاه چشمان شهر.
از ابتدای فصل پرستوها.
تا انتهای آخرین ایستگاه قطاری که تنها یک مسافر دارد.
و از ردیف شعرهایش جا مانده.
در کبودی غروب استعاره ی آفتاب.
و جاده ای که به دنبال مسافرش،
همه قطارها را پشت سر می گذارد.
معصومه محمدی سیف،
برگرفته از مجموعه شعر «گنجشک های ساعت 12، بی صدا لِی لِی می کنند»، 1398
کاربرانی که این شعر را پسندیده اند (2):
کاربرانی که این شعر را خوانده اند (5):
اسفند 7, 1398
درودها
بر
شما
خیلی عالی بود
این سروده سرشار سلاست و روانی
وشکوهی در آفرینش مضمون و ازهمه مهمتر
ردّ پر توان احساس که همه ی واژه گان را گام می زد و افزونی لطیف غمگنی به بار معنایی و عاطفی سرایش افزون می کرد وبیشتر سخن هست و نظر در این نوع از سروده که تا وقتی دگر
با ارادت
پاسخ
اسفند 7, 1398
این اثر کاملا شخصی بود و بیانگر خصوصیات و ذهنیت نویسنده آن ، تابلویی بود از تصویر نویسنده…
درود بر شما
پاسخ
اسفند 7, 1398
ممنونم از شما دوست عزیز و همراه خوب شعرهایم، ممنونم که لطف می کنید و وقت می گذارید و نگاه ارزشمندتان را در اختیارم می گذارید. شاد باشید و بردوام.
🌺🌺🌺🌺
پاسخ
بستن فرم