🍃🌷🍃به پایگاه ادبی شعر پاک خوش آمدید 🍃🌷🍃
۞ الهی ۞
گاه کاهم و گه کُه
گاه به شعورم و گه به غرور
هرچه خیر آید زِ توان تو برآید و
هرچه شر در من زآید
نادانی و ناتوانیام همّت برآن گمارد!
۞ الهی ۞
مردمان آیند و رَوند
گاه به اوج نِشانند و
گه به حضیضم خوانند
نه از اوجآوران در حیرت مانم و
نه از حضیض بُردِگان به غیرت
که اوج در رزقِ با تو بودنست و
حضیض از چشمِ تو اُفتادن!
۞ الهی ۞
گاه جوانم
از خودت رخصتِ بهارم دِه
گه پیرم وَز خودت فُرصتِ قرارم دِه
گاه گرسنهام از خودت سیرم کن
گه تشنهام وَز خودت تدبیرم کن!
۞ الهی ۞
عشق حق است
مرا به عشقِ خود بسوزان
مرا فنا کن بمیران
که خستهام از جهان و جان!
۞ الهی ۞
خار و خسم
بی تو بی دسترسم
دادرسم تو ای همه کسم
که
“مَنْ لِی غَیْرُک”
ـــــــــــــــــــــــ
سیدمحمدرضا لاهیجی
ساکوتی.هند
ـــــــــــــــــــــــ
کاربرانی که این شعر را پسندیده اند (6):
کاربرانی که این شعر را خوانده اند (13):