🍃🌷🍃به پایگاه ادبی شعر پاک خوش آمدید 🍃🌷🍃

 منتظر

(ثبت: 214109) شهریور 8, 1398 

نه کسی و نه چشمی مانده به راهم
خیال پیرهن یوسف برده به چاهم
فراقت سالهاست برده چشمان من
به خیالم میگذری ومن مرده به راهم
کور شده باز حلقه تصویر تو در ذهن من
پسرم بازچشم من اینجا منظربرده مصرم
چون تو آیی ، رود قحطی،آید نور چشمان
تا مسأله تعبیر شود دیدم زنده به چاهم
سعیداعظامی

 

 

 

کاربرانی که این شعر را پسندیده اند (4):

نظرها
  1. مينا امينی

    شهریور 8, 1398

    مانا باشیدو موفق💐

  2. طارق خراسانی

    شهریور 8, 1398

    سلام و درود

    زیباست

    در پناه خدا 🌿👏👏👏👏👏🌿

  3. آرزو نوری

    شهریور 9, 1398

    سلام و عرض ادب
    آقای اعظامی آیا وزن این شعر درست است؟ به نظر این حقیر بهتر است به کسی که وزن بلد است نشان دهید این کار را.
    جسارتا

  4. اصلآ نتونستم با این شعر ارتباط برقرار کنم

    وزن که احتمالا نداره و به کلاسیک نمیخوره

    چون تو آیی رود قحطی آید نور چشمان

    با پوزش ولی بازنویسی کنین

بستن فرم


سلام و درود
بسیار زیباست
سپاس از حضورتان
لذت بردم
شادکام باشید
در پناه خدا