🍃🌷🍃به پایگاه ادبی شعر پاک خوش آمدید 🍃🌷🍃
به هر کجا که می نگرم
هجرت است و قهقهه ی تلخ تنهایی.
هوای رفتن به سرم زده،
دارم می روم، دارم به رفتن می روم.
دارم می روم، به درون چمدان دلهره ام.
آهای، من دارد می رود.
من دارد به خویشتن بی نهایتِ بی خویشِ خسته ی خاموش، می رود.
شاید ذهن زمین یک روزی سبز شد و من برگشتم.
شاید خاطره ها در مرمر خیال زرینِ شبم، به مهر تکثیر شد.
شاید خرده های ریز احساسم،
یک انسانِ عاشقی شد و برگشت.
مجال ماندن نیست.
باید بروم.
به هر کجا که می نگرم
هجرت است و قهقهه ی تلخ تنهایی.
هوای رفتن به سرم زده،
دارم می روم …
معصومه محمدی سیف
کاربرانی که این شعر را پسندیده اند :
کاربرانی که این شعر را خوانده اند (2):
بستن فرم