🍃🌷🍃به پایگاه ادبی شعر پاک خوش آمدید 🍃🌷🍃

 نقش دگر گون

(ثبت: 521) دی 19, 1394 

 اشتباهم بود  در بی را هه کس را نیست راه

  سادگی کردم که بُردم پای در جشن گناه

 سالها انگار   در رنگ خطا  جوشیده ام

  کی به صابون دغل بر چیده شد رنگ سیاه

 چشمِ شب چشمِ تماشای مرا تسخیر کرد

رنگ ها در شب ، همه یک رنگ آِمد در نگاه

بخت،  کج افتاد،  من  دیدم دگرگون نقش را

گر نه کی ساز محبت می زدم در قتلگاه

  دانه بودآن دام ، مثل دانه ی سیب بهشت

 با سَر افتادم  فرو از پشت بام بارگاه

 عقل را گم کرده ام  دل  راکجا پیدا  کنم

  خود نمی دانم چه باشد چاره ی این اشتباه

 هیمه ی آتش فشانِ  نیمه ی خود  گشته ام

 هیچ خاموشی  ندارد  شعله از شب تا پگاه

 نیستم نومید در میدان و میتازم به خویش

شایداز زخمی خریدارم شود چشم گواه

 چشم را با اشک میشویم که روشنتر شود

   آری  آری مرکز نوراست این خال  سیا ه