🍃🌷🍃به پایگاه ادبی شعر پاک خوش آمدید 🍃🌷🍃
آن شنیدستی که هنگام نبرد
لشکری کوچک سپاهی را چه کرد
یکطرف هفتاد و دو خورشید ناب
آمده مولای خود را در رکاب
هر یکی از دیگری آزاده تر
بهر مردن یک ز یک آماده تر
گفت با آنان حسین ای همرهان
از شقاوت کس نماند در امان
زنده از میدان نیاید کس برون
میشود فردا زمین همرنگ خون
هر که میخواهد به شب جان در برد
وانکه ماند باید از جان بگذرد
همرهان گفتند هیهات از فرار
مرگ بس بهتر بود زین ننگ و عار
در رکابت جان خود اهدا کنیم
مرگ بر ماگر ز جان پروا کنیم
پیش ما مردن کنارت عزت است
مردن ما رویش یک نهضت است
با تو باید یک جهان میامدند
شسته دست از مال و جان میامدند
اندکیم و پشت تو خالی کنیم!
زنده چون مانیم خوشحالی کنیم!
با تو ما در جنگ حق شرکت کنیم
وقت جان دادن مگر ترکت کنیم
ظهر عاشورا چه جنگی در گرفت
هر یکی پرجم از آن دیگر گرفت
یک به یک در خون خود غلطان شدند
یک به یک در آسمان مهمان شدند
این دلیران تا قیامت زنده اند
چلچراغ روشن آینده اند
کاربرانی که این شعر را پسندیده اند (1):
کاربرانی که این شعر را خوانده اند (4):
مرداد 3, 1402
درود بر شما 🌹🌹
پاسخ
بستن فرم