🍃🌷🍃به پایگاه ادبی شعر پاک خوش آمدید 🍃🌷🍃

 همچو منصوران، سرم بر دار توست

(ثبت: 3057) دی 14, 1395 

گرچه غافل، در پیِ انکارِ توست

قلب من بر  گردشِ پرگار توست

همچو منصوران، سرم بر دار توست

 

تا دل مسکین من در کار توست 

آرزوی جان من دیدار توست

 

عاشقی گفتی کنم، کردم، بیا

گفته بودی جان، نهادم پیشِ پا

دل گرفتم زانچه تو گفتی، دلا

جان و دل در کار تو کردم فدا 

کار من این بود دیگر کار توست

 

بی تو عمرم  می شود آری هدر

رفتی و از ما نمی گیری خبر

خوب دانستم نگارِ من…، دگر

با تو نتوان کرد دست اندر کمر

هرچه خواهی کن که دولت یار توست

 

دل به پایت داده ام، کان شایدت

جان بخواهی لشگری می آیدت

گو چه خواهی تا گره بگشایدت؟

 

دل تورا دادم  وگر جان بایدت

هم فدای لعل شکربار توست

 

مرغ جان آخر قفس بشکست، رفت

دل زکف دیدم پیِ بد مست، رفت

هر چه بودم  عاقبت خود هست، رفت

 

شایدم گر جان و دل از دست رفت

ایمنم دادی که در زنهار توست

 

مخمس با تضمین از غزل حضرتِ انوری

18 فروردین 1393 طارق خراسانی

 

 

شاید

[ ی َ ] (ق ) گویا. ممکن است . محتملاً. احتمالا. تواند بودن . ظاهراً. لعل . (از یادداشت مؤلف ). || سوم شخص مفرد مضارع از شایستن یا شاییدن.

شاید در این مخمس به معنی شایسته است

شایدت: شایسته ی توست