🍃🌷🍃به پایگاه ادبی شعر پاک خوش آمدید 🍃🌷🍃

 همیشگی

(ثبت: 239293) خرداد 7, 1400 

 

نخجیر زلف تو دامی کشنده است
تیر نگاه تو تیغی بُرنده است

زنجیر عشقِ عاصی تو بی مثال هست
چشمان عاصی تو، پر از قیل و قال هست

خاکستر خیال من آتش گرفته است
آمال من میان شعله ی آتش نخفته است

رگ های طاقت من زیر بار مُرد
بغضِ گلو بماند و نفس را ز حال برد

پرهای قاصدک امشب شکسته است
از دست ساز ناموافق ات امشب چه خسته است

آن وعده ها که تو دادی کلام ماند
اما کبوتر دل من روی بام ماند

این عشق و بی قراری افتاده در دلم
عهدی بود که حق بسرشته است در گلم

آفاق، تنگ گشتهِ و عمرم به خواب شد
تا زلف یار شانه کشیدم، شب با شتاب شد

این روز و شب چو به تکرار بگذرد
بگذار بگذرد چو دل افگار بگذرد

 

 

 

 

کاربرانی که این شعر را پسندیده اند (1):

نظرها
  1. مدینه ترکاشوند

    خرداد 7, 1400

    🌷🌸🌷🌸🌷

بستن فرم


سلام و درود
بسیار زیباست
سپاس از حضورتان
لذت بردم
شادکام باشید
در پناه خدا