🍃🌷🍃به پایگاه ادبی شعر پاک خوش آمدید 🍃🌷🍃
یک نفر می بیند
ابرِ پنهان شده در آبی لبخندم را
يك نفر مى فهمد
داغ کتمان شده در قلبِ دماوندم را
يك نفر وقت تگرگ
خبر از اطلسى تردِ دلم مى گيرد
دستش از گونه ى باران زده ام
نمِ غم مى گيرد
خانه اش بى ديوار
آستانش آبیست
بزم یلدایی بی مهری اگر بر پا شد
سفره ى عاطفه اش مهتابیست
یک نفر می شنود
خنده ى گل، وسط آتشِ افروخته را
روشنی می بخشد
دل كنعانىِ هر چشم به در دوخته را
پرده ی موذی انکار اگر بگذارد
پشت هر پنجره آغوش نگاهش باز است
پیش او جاذبه ها نامفهوم
دیدنش پرواز است
يك نفر مى داند
زيرِ پيراهن ابريشمى ام آسترى از خار است
بخت اگر رفت به خواب
در سیاهِ شب تنهایی ها
یک نفر بیدار است…
کاربرانی که این شعر را پسندیده اند (3):
کاربرانی که این شعر را خوانده اند (6):
شهریور 1, 1399
🌹🌹🌹🌹🌹
پاسخ
شهریور 1, 1399
یک نفر می شنود
خنده ى گل، وسط آتشِ افروخته را
درودها غزل آرامش عزیز
در سیاهِ شب تنهایی ها
یک نفر بیدار است…
🌹🌹🌹🌹
پاسخ
شهریور 1, 1399
ورود بر شما ارجمند
🍃🌹🍃🌹🍃🌹🍃🌹
◇◇◇
در پناه خدا
پاسخ
شهریور 1, 1399
بسیار زیباست
چون همیشه خواندم و لذت بردم استاد بانوی گرامیم🌺
پاسخ
بستن فرم