🍃🌷🍃به پایگاه ادبی شعر پاک خوش آمدید 🍃🌷🍃

 چامک 4

(ثبت: 13073) بهمن 2, 1397 
چامک 4

1. عطرت را بگیر از گل
از سبزه
از نان
از باران
سر در گم شده ام
میان این همه مبتلا به تو.

 

2. باران
بدجور
پشت پنجره
قدم می زند
چترت را بردار
برویم
با او قدمی بزنیم.

 

3. باران می آید
اگر چتر حسادت نکند
ما شانه به شانه
قدم خواهیم زد.

 

4. بیا برویم داخل رختخواب
حرف بزنیم
آنجا عقیده آزاد است
فقط تو را
در آغوشم زندانی میکنم.

 

5. جنگ آوران
دلیلی مثل تو را
برای صلح نداشته اند.

 

6. دهانم پر از بوسه است
مسلح برای رگباری مرگبار
و من
تا نبوسمت
اسحله را
زمین
نخواهم گذاشت.

 

7. تو حواست نیست
حوا شده ای
و من هوایی گاز گرفتن
از دو سیب تنت.

 

8. دلم گرفته است
برای موهایت
که
حتی در خواب هم نمی توانم
ببافمشان.

 

9. کاش برسد آن روز
که خدا
ما را هم
مثل خرمشهر
آزاد کند.

 

10. پشت شعرهایم
قرن هاست
که دوستت دارم
نمی فهمی؟!

 

 

 

سعید فلاحی

 

 

 

 

کاربرانی که این شعر را پسندیده اند (2):

کاربرانی که این شعر را خوانده اند (4):

نظرها
  1. با سلام و احترام
    درود بر شما
    زیبا و عاشقانه
    التماس دعا
    سپاس

بستن فرم


سلام و درود
بسیار زیباست
سپاس از حضورتان
لذت بردم
شادکام باشید
در پناه خدا