🍃🌷🍃به پایگاه ادبی شعر پاک خوش آمدید 🍃🌷🍃
چوب خشکی است نحیف
ریشه اش در خاک است
و به امید خدایی است که از حال دلش
با خبر است
نور خورشید دمید
سر به هر سوی کشید
شاخه را پیدا کرد
و بر او تابانید
آنچه از عشق در او جاری جاری بود
خاک هم سفره خود را گسترد
تا که آن شاخه خشک حس غربت نکند
آنچه از عشق شد ارزانی او
ریشه اش راجان داد
و پس از چند بهار
دیگرآن چوب نحیف
تکدرختی خوش بود
و به شکرانه ز خاک و خورشید
میوه داد و سایه
ساخت لانه روی آن
مرغ شد همسایه
و پس از چند صباح
چوب شد تخته سیاه
و نوشتند بر آن
بچه ها آنچه به عشق
خاک و خورشید به آنها میداد
کاربرانی که این شعر را پسندیده اند (3):
کاربرانی که این شعر را خوانده اند (5):
شهریور 26, 1402
باسلام خدمت همه ی عزیزان
مهرداد جان ،قبل از اینکه کسی نقدی بنویسه بنظرت این کار رو میشه شعر سپید دونست
ممنونم
پاسخ
شهریور 26, 1402
درود سلیم جان
شعر روایی زیبا و هدفمندی را رقم زدید
دستمریزاد
🌺🌺🌺❤️🌺🌺🌺
پاسخ
شهریور 26, 1402
استاد برهان جاوید عزیز
یک دنیا ممنونم که همیشه میای و بهم دلگرمی میدی،🌹🌹🌹
پاسخ
بستن فرم