🍃🌷🍃به پایگاه ادبی شعر پاک خوش آمدید 🍃🌷🍃

 کودکم

(ثبت: 5731) فروردین 4, 1397 

این اثر در پاسخ به قله های نور نگاشته شده و در واقع درد دل و حسرت یک معتاد بهبود یافته در خیال خود با دخترش می باشد……..

کودکم

اون صدای قشنگ تو ،از روزای آبی میاد 
خاطره خندیدنت ،تو شب مهتابی میاد

یادم میاد یه روز سرد،کنار پای یه چنار
دیدمت و توی خیال رفتم از این دنیای تار

علّت ضربه های این قلب همیشه پاره ام
کودک دلبند بابا ،رفیق و یار ، ستاره ام

اسیر گریه هام شدی ،خدای قصه هام شدی 
خودت ندونستی ولی ، همیشه پا به پام شدی

پیدا شدش نگین اون،پیچک بی نام و نشون
اما خودت بی خبری که گشتی شاه پریون

صدای مهربون تو ،پشت همین پنجره هاست
باغچه ی سرسبز خونه،پر از گل و زنجره هاست

شاپرکم دلم میخواد ،بیای رو زانوم بشینی
هق هق و ماتم من و تو در نبودت ببینی

دلم میخواد یه بار دیگه ،روی تراس خونمون
بشینیم از عشق بگیم ،سحر بریم تو لونمون

دلم میخواد یه بار دیگه،بیام کنارت بشینم
از گونه های ناز نازیت،گل های آبی بچینم

بابا یعنی یه هم سخن،یه هم نفس ،یه هم زبون
دعوا دیگه نمیکنه ،دوستت داره تا آسمون

تو رو خدا حرفی بزن،چیزی بگو تو یکسره
هاپو دیگه نمیخوره،لولو دیگه نمیبره

مامان دیگه غم زده نیست،خونه یه ماتم کده نیست
بابا دیگه اون آدم ،عقده ای ،آدم بده نیست

راست میگم بابا جونم دروغگو دشمن خداست
یه وقت پیش کسی نگی بابای من چه بی وفاست

هلهله و شادی تو ،دلیل زنده بودنه
صدای قشنگت دلیل،ترانه ها سرودنه

دستای نازت و ندی ،یه وقت به دست خاطرات
غمت نباشه بعد از این ،که جون می ده بابا برات 

قصه هایی چه رنگ به رنگ ،کنار تختت می خونم
تا زنده ام کنار تو مثل یه بابا می مونم

چند ساله آغوش بابا،یه جای امنه دخترم
چند ساله تاول نزده دستای بابا شاپرم

دل کوچیکت رو دیگه ،هیچ موقعی نمی شکنم
حتی اگه گریه کنی،دیگه تو رو نمی زنم

چاقوی بابا این روزا،کیک تولد می بُره
بقالی سر کوچه سر به سرم نمی ذاره

یخچال ما چند ساله که میوه داره غذا داره
دختر دلبند بابا تخت داره ،صفا داره

بگو بابا صدای تو ،دوای هر چی ماتمه
هر چی بگی هر چی می خوای،به اون خدا بازم کمه

حرف بزن بذار تا من ،زنگ صداتو بشنوم
تو یه فرشته ای گلم ،برای تو خیلی کَمم

گلایه کن صنوبرم ،بگو به جونم می خرم
ناز بکن هر چی می خوای،همش روی چشم و سرم

صدای قشنگ تو حالا،چشم و چراغ این خونه است
گذشته ها رفته دیگه،شادی برامون بهونه ست

فدای اون قد و بالات،قربون آهنگ صدات
یه وقتی توی هم نره غنچه نازک لبات

می خوام فراموش بکنی ،روزای تلخ رفته رو 
گوش کنی به حرف من ،شکار کنی آینده رو

می خوام بگم فقط تویی،ملوسکم عروسکم
تویی که هستی منی با تو بابا یه کودکم

می خوام برات یه شعر بگم،که بیت آخر نداره
شاید بخونی بدونی ،بابا خیلی دوستت داره

یه روز می آد ….

علی احمدی ……حادثه 

کاربرانی که این شعر را پسندیده اند (3):

کاربرانی که این شعر را خوانده اند (5):

نظرها
  1. حسن بن یباره

    فروردین 6, 1397

    درود بر شما

    • علی احمدی

      فروردین 6, 1397

      عرض ادب و سپاس استاد بن یباره

      بر ترکه تواضع می کوبید بزرگمر

  2. رضا زمانیان قوژدی

    اردیبهشت 8, 1397

    درودها

    زیبا ، غم انگیز و تاثیرگذار

    • علی احمدی

      اردیبهشت 8, 1397

      استاد بی بدیل ادب جناب زمانیان گران ارج

      بنده نوازی فرمودید عزیز …درودتان باد تا کرانه عشق ایزدی

بستن فرم


سلام و درود
بسیار زیباست
سپاس از حضورتان
لذت بردم
شادکام باشید
در پناه خدا