![علی معصومی](https://sherepaak.com/wp-content/uploads/2020/04/new-e1600489535186.jpg)
🍃🌷🍃به پایگاه ادبی شعر پاک خوش آمدید 🍃🌷🍃
گیجم
رفتی و حال مرا پنجره می داند و بس
افق دید مرا منظره می داند و بس
سحری کو که دلآشفته یادت نشوم؟
شب دیدار تو را خاطره می داند و بس
بس که نالیدم و گوش تو بدهکار نشد
طعم فریاد مرا حنجره می داند و بس
آیه مذهب عشقی که دل و دین منست
آنقَدَرها که فقط سیطره می داند و بس
گیجم از اینهمه بیحاصلی و دربه دری
گردش کار مرا دایره می داند و بس
پشت این آینه دق به خود زل زده ام
ته چشمان مرا دلهره می داند و بس
من کویرم خبر از دانه ی بارانم نیست
عطشم را همه گستره می داند و بس
برو ای آهوی صحرا به سر چشمه نوش
ریگ سوزان مرا هوبره می داند و بس
کاربرانی که این شعر را پسندیده اند (4):
کاربرانی که این شعر را خوانده اند (7):
اردیبهشت 6, 1401
درودجناب معصومی
زیبا سروده اید.
به گمانم در مصرع (پشت این اینه)
سهوالقلمی رخ داده است.
پشت این آینهی دق به خودم زل زده ام
البته جسارت بنده را ببخشید.
🌷🌷🌷
پاسخ
اردیبهشت 6, 1401
سلام جناب یغمایی نازنین
حق با شماست
ممنونم رفیق
🙏🙏❤️
پاسخ
اردیبهشت 6, 1401
من کویرم خبر از دانه ی بارانم نیست
عطشم را همه گستره می داند و بس
به به چقدر زیبا هزاران درود استادم
عااالی دستمریزاد
پاسخ
اردیبهشت 6, 1401
درود بر شما بزرگوارجناب معصومی
بسیار زیباست
مانا قلمتان🌺
پاسخ
اردیبهشت 8, 1401
درودها بر شما استاد گرامی ادیب فرزانه و فرهیخته
بسیار زیبا، دلنشین و سرشار از احساسات لطیف سروده اید
قلمتان نویسا
🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹
پاسخ
اردیبهشت 8, 1401
عالی بود مرحبا شاعر زرنگار👌👌🌸🌸
پاسخ
بستن فرم