🍃🌷🍃به پایگاه ادبی شعر پاک خوش آمدید 🍃🌷🍃

 گیجم

(ثبت: 247300) اردیبهشت 6, 1401 

گیجم

رفتی و حال مرا پنجره می داند و بس
افق دید مرا منظره می داند و بس

سحری کو که دلآشفته یادت نشوم؟
شب دیدار تو را خاطره می داند و بس

بس که نالیدم و گوش تو بدهکار نشد
طعم فریاد مرا حنجره می داند و بس

آیه مذهب عشقی که دل و دین منست
آنقَدَرها که فقط سیطره می داند و بس

گیجم از اینهمه بیحاصلی و دربه دری
گردش کار مرا دایره می داند و بس

پشت این آینه دق به خود زل زده ام
ته چشمان مرا دلهره می داند و بس

من کویرم خبر از دانه ی بارانم نیست
عطشم را همه گستره می داند و بس

برو ای آهوی صحرا به سر چشمه نوش
ریگ سوزان مرا هوبره می داند و بس

 

 

 

 

کاربرانی که این شعر را پسندیده اند (4):

نظرها
  1. صفا یغمایی

    اردیبهشت 6, 1401

    درودجناب معصومی
    زیبا سروده اید.
    به گمانم در مصرع (پشت این اینه)
    سهوالقلمی رخ داده است.
    پشت این آینه‌ی دق به خودم زل زده ام
    البته جسارت بنده را ببخشید.
    🌷🌷🌷

  2. علی معصومی

    اردیبهشت 6, 1401

    سلام جناب یغمایی نازنین
    حق با شماست
    ممنونم رفیق
    🙏🙏❤️

  3. مدینه ترکاشوند

    اردیبهشت 6, 1401

    من کویرم خبر از دانه ی بارانم نیست
    عطشم را همه گستره می داند و بس
    به به چقدر زیبا هزاران درود استادم
    عااالی دستمریزاد

  4. سارا رحیمی

    اردیبهشت 6, 1401

    درود بر شما بزرگوارجناب معصومی
    بسیار زیباست
    مانا قلمتان🌺

  5. حسن مصطفایی دهنوی

    اردیبهشت 8, 1401

    درودها بر شما استاد گرامی ادیب فرزانه و فرهیخته
    بسیار زیبا، دلنشین و سرشار از احساسات لطیف سروده اید
    قلمتان نویسا
    🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹

  6. لیلا بهمنی( سالیز)

    اردیبهشت 8, 1401

    عالی بود مرحبا شاعر زرنگار👌👌🌸🌸

بستن فرم


سلام و درود
بسیار زیباست
سپاس از حضورتان
لذت بردم
شادکام باشید
در پناه خدا