🍃🌷🍃به پایگاه ادبی شعر پاک خوش آمدید 🍃🌷🍃
🕊( به مناسبت میلاد با سعادت امام علی النّقی علیه السلام )🕊
دنیا شده غرق نور و شادی
کآمد به جهان امام هادی ع
روشن شده چشم اهل تقوا
از آمدن نقی به دنیا
او جلوه ی هور بامداد است
شایسته نشانه ی جواد است
از دامن مریم زمانه
محجوبه ی متّقی «سمانه»
بنگر که طلوع کرده خورشید
روشنگر شاهراه توحید
شد شهر مدینه نورباران
از جلوه ی آفتاب تابان
در دهکده ای به نام «صریا»
امروز گلی شده شکوفا
کز رنگ و شمیم روی و مویش
جنّت شده است مدح گویش
هور است نقی که در هدایت
تابیده فروغ بی نهایت
پیمانه ی عشق او به دستم
از جلوه ی خویش کرده مستم
دل در قدمش چو فرش کردم
بی دغدغه سیر عرش کردم
در عرش برین که راه بنداست
تکبیر فرشتگان بلند است
شایسته ی کسوت ولایت
افراشت به نام دوست رایت
چون ماه جواد چهره بر کرد
خورشید ز جلوه اش عبر کرد
در باغ بهشت بهجت افزا
شاد است دل علی و زهرا
ای هادی امت محمد ص
شایسته ی کسوت محمد ص
با آمدنت گل سپیده
از مشرق جان و دل دمیده
در کوی تو عشق بیقرار است
خورشید کمینه رهگذار است
با دیدن چهره ی جمیلت
ترحیبگر است جبرئیلت
هان ای دهمین امام شیعه
وی باعث انسجام شیعه
مصباح یقین و باورستی
ما را تو شفیع محشرستی
هر کو نه تو را امام خود کرد
تعجیل در انهدام خود کرد
ای آن که تو حجت الهی
ما را بنواز با نگاهی
نام تو کلید قفل بسته ست
آرام به هر دل شکسته ست
در حلقه ی عاشقان مدهوش
دریاب غلام حلقه در گوش
دریاب که بنده ای فگارم
بر لطف تو بس امیدوارم
در سایه ی نخل قامت دوست
دیدیم بسی کرامت دوست
ای چتر حمایت تو بر سر
ما راست چه آرزوی دیگر
جز آن که به روز ناگزیری
برخیزی و دست ما بگیری
ای مهر تو در جهان فراگیر
از«خوش عمل»این مدیحه بپذیر.
(برای خواننده ی مرتد رپ «شاهین نجفی» که چندسال پیش به ساحت مقدّس امام هادی علیه السّلام جسارت روا داشت.)
مگسی ادّعای شاهینی
کرد در اوج عُجب و خودبینی
بی که لختی کند به راه درنگ
داد جولان به عرصه ی سیرنگ
رخت انسان به تن چو حیوان کرد
خاطر عشق را پریشان کرد
تا که خود را کند زبانزد عام
ترّهاتی ادا نمود از کام
«نجفی» نام ِخُلق و خو کوفی
بی ادب … ناسپاس …لایوفی
داشت چون راه و رسم الحادی
کرد توهین به حضرت هادی
آن امام همام…. آن سرور
مذهب شیعه را دهم رهبر
در بلاغت چو حضرت مولا
درفصاحت یگانه چون زهرا
صاحب حکمت خدا دادی
علم را بحر و حلم را وادی
اختر تابناک برج ولا
راهیان را به نور داده صلا
روشنی بخش عالم امکان
که نگنجیده در زمان و مکان
قرّةالعین دلگشای جواد
قوّةالظهر زمره ی اوتاد
آنکه حق را به اقتضای کمال
بود آیینه ی دلال و جمال
معرفت ر ا چو چشمه ازصافی
نور چشم رجال اعرافی
آنکه بر رایت حقش ملحق
زهق الباطل است و جاءالحق
ز علومش هماره سر گردان
چه افاضل چه دانشی مردان
در جوانی چو پیر فرزانه
صاحب منطق حکیمانه
علم دین را سرآمد اوتاد
شرح عهدین را مهین استاد
فکرهادی که عقده هابگشود
همه از پرتو امامت بود
وارث علم و بینش تقوی
رکن ایمان ازو رکین و قوی
دل چو برمهرعارضش بستیم
به ولایش که ازبلا رستیم
***
صعوه ای ادّعای شاهینی
چه کند باچنین جهان بینی؟
که نداند امام هادی کیست
اسوۀ علم وحلم ورادی کیست
صعوه گفتم نه کمترازآنست
مگس بولگاه شیطانست!
درفضایی که جای سیرنگست
همه جا عرصه برمگس تنگست
بود زاوّل بنا که آخر کار
مژده آرند مردم هشیار :
مگس سفله عاقبت وا داد
عرض خودبرد وزحمت ما داد.
کاربرانی که این شعر را پسندیده اند (5):
کاربرانی که این شعر را خوانده اند (9):
تیر 18, 1402
🌙دادگاهی برای سیمین دانشور و شمس آل احمد ……..
*اشاره:
چهره هایی چون حافظ-شهریار-جلال آل احمد و نیما و …جزو مفاخر ملی ما محسوب می شوند و آثار آنان جزو مواریث ملی است که همه ی آحاد ملت ایران در آن ذی حقند….
*گزارش یک دادگاه….
زمانی که اثر گرانسنگ «سنگی بر گوری» جلال آل احمد در شرف انتشار بود بین همسر ایشان استاد فقید سیمین دانشور و اخوی شان استاد فقید شمس آل احمد اختلاف افتاد.استاد سیمین معتقد به انتشار کتاب و استاد شمس معتقد به عدم انتشار آن بود.اولین و آخرین جلسه ی دادگاه غیر رسمی رسیدگی به شکایت طرفین در تحریریه ی روزنامه ی اطلاعات با حضور بزرگانی چون: استادان باستانی پاریزی-مهدوی دامغانی و …برگزار شد.من و جلال رفیع هم در آن جلسه جزو حضار بودیم.رئیس دادگاه رو به استاد فقید شمس فرمود:
ـ جناب شمس!آیا شما اعتقاد دارید که مرحوم جلال آل احمد جزو مفاخر ملی ایران و آثار قلمی شان جزو مواریث ملی است؟
استاد شمس گفت:
ـ به ضرس قاطع می گویم که اعتقادم راسخ است.
رئیس ادامه داد:
ـ آیا همچنان مصرّ به عدم چاپ و انتشار اثر مرقوم ایشان هستید؟
استاد شمس با صدایی رسا جواب داد :
ـ آری.
رئیس دادگاه با طمأنینه فرمود:
ـ بسیار خوب؛ لطفا جناب عالی حکم نیابت خود را نشان دهید.
استاد شمس گفت:
ـ من از برادر مرحومم حکم نیابت ندارم ؛ نه من که خانم سیمین هم ندارد…..
و رئیس دادگاه با صدایی رسا فرمود:
ـ جناب شمس آل احمد!من از شما حکم نیابت از مرحوم جلال آل احمد را نمی خواهم.من از شما حکم نیابت از قریب 40 میلیون جمعیت ایران را می خواهم ؛ چه شما خود اقرار و اعتراف کردید که مرحوم جلال آل احمد جزو مفاخر ملی و آثار قلمی شان جزو مواریث ملی است….
هنوز حرفهای رئیس دادگاه -استاد فقید هوشنگ گلشیری- ادامه داشت که استاد فقید شمس با ادای این جمله که:
بنده دیگر نه شکایت و نه ادعایی دارم جلسه ی دادگاه را ترک کرد….
این خاطره مربوط به سال 1360 شمسی است.رحمت الله علیهم اجمعین.
پاسخ
تیر 18, 1402
☀️ شذرات ☀️ ……………….
کشکول دمر کرده نشستیم به درگاه
ای شاه به درویش معطّل نظری کن
گر آبکی ات نیست به پیمانه دو پیکی
با یک دو سه بست تپل تل نظری کن!
*
ما منتشا شکسته بر این در نشسته ایم
ای شاه ، دست بسته ی درویش باز کن
دست گشاده گر که تو را نیست لااقل
بر روی ما شکسته دلان نیش باز کن!
*
خدا نیاورد آن روز را که همچو تویی
امور زندگی اش بگذرد چو همچو منی
مگر به پرده ی رؤیا توانم این را دید
که در گذار از این نشوه من توام تومنی!
*
مرغی دیدم نشسته بر بام کلات
می خواند ترانه نعز و شیرین حرکات
ترجیع ترانه اش به هر نوبت بود
بر حجّت و معصومی شاعر صلوات
*
ای ناخن تو خشک تر از مغز دشمنان
پر کن حساب «خوش عمل» خوش حساب را
دستت اگر به کار ثواب آشنا نبود
با پا مبند روزن راه صواب را.
🕊عباس خوش عمل کاشانی🕊
پاسخ
تیر 18, 1402
جوان کاشی! شعرت را بخوان ……………………..
به گزارش خبرنگار کتاب و ادبیات خبرگزاری فارس، دکتر عباس خوش عمل کاشانی شاعر و روزنامه نگار به مناسبت یادکرد از مهدی اخوان ثالث یادداشتی در اختیار خبرگزاری فارس، قرار داده است:
****
حضور من در روزنامه ی اطلاعات در دهه ی 60 این فرصت طلایی و استثنایی را برایم فراهم آورد تا به عنوان مشاور ادبی و مسئول صفحات شعر در مجله ی پر تیراژ جوانان امروز بتوانم با اغلب چهرههای فرهنگی و ادبی آن زمان آشنا شوم و به خلوت ادبی برخی از آنها راه یابم.
به یاد میآورم که در یکی از روزهای زمستانی سال 60 که بیش از سه چهار ماه از حضورم در اطلاعات نمی گذشت، همراه با استاد فقید محمود منشی کاشانی که قصیدهپردازی توانا و نویسندهای برجسته بود ــ دو کتاب «سلام بر حسین» و «صادق آل محمد» جایزه ی فاخر سلطنتی را نصیبش کرده بود ــ برای شرکت در محفل ادبیای خصوصی به منزل استاد فقید ابوالحسن ورزی رفتم.
آن روز در آن محفل که برای من جنبه ی تاریخی داشت چند تن از چهرههای روشن شعر معاصر از جمله استادان روانشاد مهدی اخوان ثالث و عماد خراسانی حضور داشتند. پس از پذیرایی مختصری توسط همسر مهرپرور استاد ورزی ــ استاد ورزی فلج و ویلچرنشین بود ــ بزرگمرد شعر معاصر اخوان ثالث لب به سخن گشود و از جمله گفت: ما اینجا جمع شدهایم تا «سیدعمادالدین حسن» را از حال و هوای ابری این روزهایش در آوریم.
بعد اشاره کردبه زندگی سراسر حرمان و رنج عماد که در کودکی والدین خود را از دست داده بود و تحت ولایت جد و جدّه ی مادریاش بالیده بود. هنگامی هم که در جوانی با دختر جوان مورد علاقهاش ازدواج کرده بود، آن زندگی گرم و عاشقانه بیش از هشت ماه دوام نیاورده بود و همسر وی در عنفوان جوانی به بیماری سل استخوان مبتلا شده و رخت از جهان بربسته بود.
در این هنگام استاد ورزی با بیان خاطرهای شیرین و خندهدار حال و هوای محفل را عوض کرد و سپس پیشنهاد کرد هر یک از حضّار ارتجالآ شعری با مضامین طنز و فکاهی برای استاد عماد بسرایند تا روحیه ی وی عوض شود!
من که آن زمان جوانی 23 ساله بودم سه بیت شعر سرودم، اما آن را در ِ گوشی برای استاد منشی خواندم و جرأت نمیکردم تا در جمع بزرگان آن سه بیت را بخوانم. استاد منشی با شنیدن سه بیت من چنان خندهای سر داد که توجه حضّار را به خود جلب کرد. استادان حاضر در آن محفل انس اصرار کردند که حتمآ شعرم را بخوانم، اما من طفره میرفتم . تا این که اخوان ثالث با لحنی جدی گفت:
ـ جوان کاشی! شعرت را بخوان. پایت به این محفل که باز شد باید «بین الاحباب تسقط الآداب» را آویزه ی گوش کنی.
اصرار دیگران و از جمله خود عماد خراسانی باعث شد تا با صدایی لرزان سه بیتی را که سروده بودم و چنین بود بخوانم:
علاج درد عماد است این که «م. امید»
به پای خیزد و پیرانه سر ، زنش بدهد
و یا به توس بَرَد پیش قبر فردوسی
اگر که بخت شود یار ، مدفنش بدهد
گراین دو نیست میسّر ز تاکسیدرمی
مدد بگیرد و بر موزهی منش بدهد…
همزمان با شلیک خنده استادان حاضر در محفل ، استاد فقید عماد شروع به کف زدن کرد و حال و هوای محفل به سمت شادمانی و شعف بیشتری رفت. به یاد میآورم که هنگام خداحافظی از استاد عماد نشانی منزلش را خواستم تا اگر موافق بود مصاحبهای با او انجام دهم و در روزنامه ی اطلاعات چاپ شود. استاد عماد موافقت نکرد ، اما با خواندن این بیت نشانی منزلش را داد تا من تصور نکنم دوست نمیدارد کسی به منزلش برود:
منزلگه عماد بدون حصار و مرز
بلوار شهرزاد – خیابان چاله هرز
و اخوان ثالث به مزاح گفت:
ـ جوان! فقط مواظب باش هرز نروی …
خدای همه ی آن استادان بزرگوار مهرپرور را بیامرزاد.
پاسخ
تیر 18, 1402
سلام و درود مجدد
چه خاطره ی زیبایی لذت بردم
🌱🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌱
پاسخ
تیر 18, 1402
درود و عرض سپاسگزاری.
🌸🌸🌸🌸
پاسخ
تیر 18, 1402
درود استاد💐💐💐💐
پاسخ
تیر 18, 1402
استاد حجّت (بالغه) را درود فراوان.
🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸
پاسخ
تیر 18, 1402
سلام و درود
واقعا عظمت و ارزش ادبی صفحه ی شما را در هیچ یک از سایت ها ی شعر ندیده ام.
وجودتان مایه افتخار و شادمانی ست
در پناه خدا 🌱🌹♥️👌👌👌👌👌👌👌♥️🌹🌱
پاسخ
تیر 18, 1402
درود وعرض ارادت و سپاسگزاری حضرت استاد طارق خراسانی.از حسن توجه تان کمال امتنان را دارم.
🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸
پاسخ
تیر 18, 1402
احسنت بر استاد خوش عمل ارجمند
خدا به شما طول عمر همراه با سلامتی عنایت قرماید
👏🌺👏❤️👏🌸👏🌺❤️👏💐🌿🍃
پاسخ
تیر 18, 1402
سلام
خیلی عالی بود این صفحه
♡♡♡♡
پاسخ
تیر 19, 1402
سلام
امیدوارم که آن نصیحت مرحوم اخوان را همیشه به کار ببندی چون برای اهل هنر شایسته نیست با هر نهاد و رسانه ای همکاری کنند . و یقین دارم شما نیز حواستان بوده و خواهد بود . اما آن جوان کاشی حالا پیر کاشی نشده و کماکان از دیدگاه بنده جوان و اکتیو مانده اید . در مورد آقای شاهین نجفی هم با شما موافق نیستم . یکی از دردمندترین هنرمندان زمانه ی ماست که به خاطر رک گویی و طرفداری از مردم تحت ستم بسیار محبوب است و بیشتر کارهایش را گوش کردم و هنوز دنبال می کنم . در آن ترانه هم کوچکترین اهانتی به کسی نشده بود بلکه می گوید حالا که امام زمان قصد ندارد به این زودی ظهور کند لااقل شما بیایید و تسکین این همه درد باشید . اگر حسش را داشتید سه اثر ( شعبان / ولی تو خر نمی شوی / و سارینا ) را گوش کن . همچنین ( ما مرد نیستیم / و بامداد ) بعد شاید شما نیز مثل بنده در عقیده تان تغییری ایجاد کردید
پاسخ
تیر 19, 1402
همکاری کرده ام ومی کنم ؛ اما مجیزگوی نبوده ام و نخواهم بود.در این دنیای وانفسا که شلتاقگاه بی هنران ونالایقهاست چه کسی مخارج زندگی من وعائله ام متعهد می شود اگر چنین نکنم.از اول خلقت تا کنون هنرمندان رشته های هنری دیگر ـ به جز شاعر ـ آثار هنری شان را فروخته اند وهنر را دستمایه ی خود قرار داده اند تا بتوانند ارتزاق کنند.خطاط ، نقاش ، آهنگساز ، مجسمه ساز از قبل هنرش نان خورده است.برای متاع شعر اما مشتری وجود ندارد.از قدیم و ندیم اسلافمان گفته اند:
خروار شعر را به شعیری نمی خرند……
دیگر اینکه من در اعتقادات معنوی خود راسخم و در آن تغییری نمی دهم.شیعه و شیعه زاده ی معتقدی هستم ؛ اما دگم و جزم اندیش نه.دوستان خود اعم از مادی و معنوی و دهری و کافر و مذهبی و … را همیشه به یک چشم نگاه کرده ام.اعتقاد راسخ دارم که در نزد حضرت پروردگار بنده ای بر بنده ی دیگر ارجح نیست.این ماییم که هریک وهر گروه و صنف و دسته ای خود را تافته ی جدا بافته پنداشته ایم.آیه ای حکیمانه و بسیار پر معنا در قرآن است که می گوید:«کلّ حزب بما لدیهم فرحون» همه ی انسانها در دسته ها و احزاب و گروههای مختلف به چیزی دلخوشند….و از منظر من می خواهد تأکید کند :خوب ؛ بگذار باشند!….خلّص کلام این که : توهین و اهانت و جسارت ذوات ونفوس به یکدیگر را به هیچ روی بر نمی تابم.
پاسخ
بستن فرم