🍃🌷🍃به پایگاه ادبی شعر پاک خوش آمدید 🍃🌷🍃

 حرفمان را کسی نمیفهمد

(ثبت: 219623) آذر 27, 1398 

بین تاریک و روشنی مانده
آسمان را کسی نمیفهمد
در خودش میخورد گره اما
ریسمان را کسی نمیفهمد

غم این خانه آخرین دردیست
که چکش میزند به اعصابش
حس و حالش درون شعرش هست
شاعران را کسی نمیفهمد

دستی انگار بر گلویش بود
انفجاری درون بغضش داشت
معترض بود اگرچه میدانست
حرفمان را کسی نمیفهمد

مثل هر مرد و زن که دردی داشت
متنفر از اینکه بنشیند
مست و پیرانه همچنان رقصید
نوجوان را کسی نمیفهمد

در سر و پای شهر آتش رفت
مادری میدوید و میزد جیغ
خرد شد!..شکست جمجمه اش!..
استخوان را کسی نمیفهمد؟؟!

خیره در التهاب شومینه
نگران جوان زندانی
مثل یک مرده شاید،اما نه..
نیمه جان را کسی نمیفهمد

در سکوتی همیشه خشم آگین
چنبره میزند اگر،اما…
هیس!..پایان کارش نیست
بی زبان را کسی نمیفهمد.

نظرها
  1. مينا امينی

    آذر 27, 1398

    درودآقای حقیقی
    سپاس از اشتراک گذاری
    مانا باشید به مهر
    💐🙏

  2. محمدعلی رضاپور

    آذر 27, 1398

    🌹🌹🌹

  3. سپیده طالبی

    آذر 27, 1398

    زیباست و تامل برانگیز بزرگوار
    درودها تقدیم حضورتان🌺

  4. زیباست احساستان
    درودها

  5. علی معصومی

    آذر 28, 1398

    🌺🌸🌺🌸🌷🌸🌷🌸
    👏👏👏👏🌿

بستن فرم


سلام و درود
بسیار زیباست
سپاس از حضورتان
لذت بردم
شادکام باشید
در پناه خدا