شراب چشم قشنگت خمار خانه ی من
تمام سهم منی از جهان: سرانه ی من
به بوی موی تو جان می دهم نسیم بهشت
همیشه مقصد من بوده ای: کرانه ی من
که گفت؟ جان مرا آتشی زده ست رقیب
که شعله می کشد از جان و تن زبانه ی من
شریک دزد شدی با رفیق قافله ها
به خال میخورد این تیرتان کمانه ی من
پری بکش به هوایم، بیا خراب نکن!
قفس به عشق تو بوده ست آشیانه ی من
شبیه حسرت فرهاد و تیشه ی کُندش
صدای کوه گرفته ست با ترانه ی من
صدای پای تو پیچید و بوی یار آمد
شنیده ام که دلت شد شبی روانه ی من
« معصومه بیرانوند »