🍃🌷🍃به پایگاه ادبی شعر پاک خوش آمدید 🍃🌷🍃

 دو نفری…

(ثبت: 215186) شهریور 31, 1398 
دو نفری…

وقتی داشتم تو روزهای تکراریم نفس می کشیدم
وقتی اولین بار دیدمت
وقتی چشمام، نگات رو دید
چشمم
دلم
ذهنِ خسته ام، نمی دونم کدومش تو رو خواست
ولی خوب می دونم دلم دوست نداشت دست از سرت بر داره و مدام نگات رو تجسم میکرد
همون نگاه اولی
همون نگاهی که دنیا باید نظاره گرِ دوست داشتن من باشه به تو
باور کن، وسعت نگات رو اونقدر می خوامش، اونقدر می خوامش که دوست دارم از تنهایی در بیام
و پلی درست کنم از دستام، تا دستات، تا نگات…
اونقدر که بعد از نگاهِ اولین بهت، ساعت ها می شینم و تو خیال و رویاهام باهات دنیام رو می سازم
دنیایی که دوست دارم صدای تو، تو گوشم باشه و هر جایی که میرم مثل سایه مثل نفس کشیدن باهام باشی
اونقدر که رو دلم پا نزاری و دستات رو تو دستام بزاری و منو به آرزوهام و آینده ام ببری!
وقتشه، وقتشه بیام به سمتت!
به دلت
به چشمات
به نگات
به دستات بگو
یکی از سمت خورشید داره میاد و قراره ببرت روی تمام نیمکت های پارک
که دونفری نفس بکشیم
دونفری بخندیم
دونفری…

 

 

 

 

کاربرانی که این مطلب را پسندیده اند (1):

کاربرانی که این مطلب را خوانده اند (2):

نظرها
  1. مينا امينی

    مهر 1, 1398

    ممنونم ازینکه می نویسید آقای نعمت پور
    مانا باشید و موفق ترین 💐

    • درودها بر شما

      ممنونم از حضور های بی ریاتون

      سپاسگزارم

      در پناه حق

بستن فرم


سلام و درود
بسیار زیباست
سپاس از حضورتان
لذت بردم
شادکام باشید
در پناه خدا