🍃🌷🍃به پایگاه ادبی شعر پاک خوش آمدید 🍃🌷🍃
تعصب بر نامها یا شخصیتهای شناختهشدهی تاریخی یا معاصر میتواند ریشه در «نارسیسیسم» داشته باشد. در واقع «ايدهآلسازی» که به معناي غرق شدن در ويژگیهای مثبتِ ديگري و چشمپوشی از ويژگیهای ناخوشایندِ اوست، خودْ نوعی «نارسيسيسم» است. از آنجایی که «پروسهی آرمانیسازی» ما را مجاب میسازد که در برخی شخصیتها(اجتماعی، هنری، سیاسی و…) به آن مولفههایی بنگریم كه همواره مایل بودهایم در شخصیتِ خودمان وجود داشته باشند؛ از همینرو چنگ زدن به شخصيتهای مذکور بعضا میتواند در تعريفِ «نارسیسیسم» جای بگیرد.
اما در نقطهی مقابلِ ايدهآلسازی، تلاش برای «ناارزندهسازی» يا بیارزش ساختنِ فردِ یا تفکر مقابل نيز در دستهی نارسيسيسم قرار میگیرد. در واقع فرد هنگامی که شخصیت موردعلاقه خود را در معرض انتقاد میبیند، دیدگاه و حتی موجودیتِ منتقد را تهدیدی برای كمبودهای درونی خویش_بهعنوان یک فردِ نارسيستيك_میداند.
خوانش: 112
سپاس: 1
انسانها بهطور پيشفرض به باقی ماندن در «روابطِ سادومازوخيستيك» علاقه دارند. زيرا « مفهومِ رابطه» اساسا به «هستیِ انسان» مرتبط است و از همین رو به نظر میرسد که در روابط، تا حدِ زيادي میتوان “تجربهی بودن” را دريافت كرد.
همانطور كه رونالد فيربرن_روانكاوِ برجستهی اسكاتلندی_ معتقد بود براي بعضی افراد، داشتنِ هر نوع رابطهای بهتر از نداشتنِ رابطه است.
خوانش: 132
سپاس: 0
«شهریار مندنیپور» در مصاحبهای از شیوهی داستاننویسیاش در جبهه حرف میزند. جایی که او شبهنگام در سنگرهای نمور و غریبِ دشتِ ذهاب_زیر نورِ لرزانِ گَردسوز و در محاصرهی سکوتی که گویی تا ته جهان جامه افکنده بود_روی کاغذ و قلم قوز میکرده و داستانِ دختری را_به نام سارا_مینوشته است که در ساحلِ دریا زندگی میکرده و دنیای مطبوعش رنگی جز آبیِ دریا و سرخیِ غروب نداشته است.
“نوشتن” فارغ از لذتهایی که دارد، مقولهی دردناکیست… “مندنیپورهای دشتِ ذهاب” در سراسر تاریخِ ادبیات تکثیر شدهاند. از داستایفسکی که در حضیضِ فقر و قمار، مفاهیم بلند و متعالی را از زبانِ “پدر زوسیما” به تحریر درمیآورد، تا بولگاکف که با ردِ نیشتر استبدادی که بر تن داشت، استعارهی “عزازیل” و “گربه” میساخت و آن قلبِ سگی را پروارتر میکرد، تا پروستِ از پاافتادهای که در جستجوی زمان از دست رفته از زیباییِ “آلبرتین” و میلِ بیامان به بوسیدنِ او مینوشت.
خوانش: 144
سپاس: 0
مرگِ هر هنرمند، همواره مرا در این فکر غرق میکند که برخی از هنرمندان در دوران حیاتِ خویش و در جنگ با دژخیمِ افسارسازِ حاکمان، با چه دریافتهای دهشتناکی روبرو شدهاند؛ تا جایی که خود را پیش از مرگ «مُرده» پنداشتند و “جامهفروخته و عریان” در اتاقهای گورمانندِ خود خلیدند تا نوبتِ کفنپوشیِ آنها فرا رسد و در نهایت از شرِ یوغ تحقیر، دشنام و بیاعتناییها رها شوند.
شما که اَنگها را به بُزاق نشاندید و به سر و صورتِ هنرمندان پرتاب کردید، آنها را پیش از مرگ به خاک سپرده بودید.
خوانش: 63
سپاس: 0
یکی از خصوصیات مهم اشعار سپید که بسیاری از شاعران به آن توجه نمیکنند سطربندی و تقطیع مناسب است.
هر شاعر موفقی باید این را بداند بهدلیل رعایت نکردن سطربندی و تقطیع مناسب اساسا به درست خوانی شعر، سهل انگارانه صدمه به شعر خودش میزند
خوانش: 306
سپاس: 0
تعداد نظر: 4
اگر چه «شکنجه»، در طول تاریخ، همواره ابزاری برای ارعاب عمومی و تلقین برتریِ یک «ایدئولوژی جبار» به مخالفان بوده است، اما چیزی که تا امروز به آن کمتر پرداخته شده، تاثیرات روانی و زیستیِ شکنجه بر خودِ شکنجهگران است. هر چند برای شکنجهگر شدن، فرد ممکن است از پیشزمینههای روانی برخوردار باشد، اما روی آوردن به شکنجهگری، کلیهی علائم پیشین را شدت میبخشد.
از تاثیرات مهم شکنجه بر شکنجهگران میتوان به تحلیل قوای روانی بر اثر افسردگی و اختلال استرس پس از سانحه(PTSD) اشاره کرد. تحلیل قوای روانی در شکنجهگران بهصورت «ترومای نیابتی» یا «فرسودگی شغلی» و بهواسطهی تکنیکهای بسیار خشن در پروسهی شکنجه و بازجوییهای فرسایشی به وجود میآید. «ترومای نیابتی» میتواند مدیریت احساسات فردِ شکنجهگر را با اختلال جدی مواجه ساخته و برخی علائم را به همراه داشته باشد. علائمی همانند مشکلات جسمی، اختلالات خواب، ناامیدی، بیمعنایی زندگی، بیحسی عاطفی، شرم سمی، افزایش تحریکپذیری، مشکلات رابطه، گرایش به رفتارهای اعتیادآور و همچنین ستیز با لذتِ فردی و عمومی..
خوانش: 79
سپاس: 1
با نگاهی به وقایعِ هفتههای اخیر، میتوان گفت که وقت آن رسیده است که بازوانِ رسانهای پوزیسیون، به حقیقتِ ماجرا بنگرند. در این روزها، رویکردی که دستگاههای تبلیغاتیِ همسو با نظامِ سیاسی اتخاذ کردهاند، مشخصا یک «خودزنیِ آشکار» محسوب میشود. یکی از ادعاهای پررنگِ این بوقهای گران و کماثر، “جمعیت اندک معترضانِ خیابانی” است که مقصود از طرح این ادعا، چیزی جز “خفت دادنِ نیتِ اعتراضاتِ مردمی از طریق لودگی و خوداستحماری”نیست؛ ادعایی که رسانههای مذکور، از ابتدا تا امروز بر آن تاکید داشتهاند.
سوالی که پیش میآید آن است که اگر تعداد معترضانِ حاضر در خیابان اندک است، پس چرا نظام سیاسی با گذشت بیش از دو ماه از شروع التهابات و با وجودِ فیلترینگ و سرکوبِ بیسابقه، همچنان در پایان دادن به این اوضاع ناکام مانده است؟حاکمیت “باید” در مورد این «ناکامی»_لااقل در قبالِ موافقانِ خود_«پاسخگو» باشد. همچنین، هواداران و موافقانِ نظام سیاسی نیز باید حاکمیت را در «جایگاهِ پاسخگویی» قرار دهند و به دنبال جواب این پرسش باشند که چرا تا این مقطع از اعتراضات، هیچکدام از ایدههای ساختار سیاسیِ مطلوبِ آنها، کارساز نبوده است و التهاب، همچنان و حتی به شکل فزایندهای تداوم دارد؟
خوانش: 133
سپاس: 2
(بخش اول)
خطای بزرگ برخی از مدعیانِ مبارزه با تجاوز این است که “تجاوز” را به مثابه یک مفهوم مفرد میدانند که برای تحلیلِ آن نیازی به تفکیکِ بسترِ تجاوز نیست؛ چون از دیدگاهِ آنها “تجاوز، تجاوز است.”
خوانش: 314
سپاس: 0
یکی از ابهاماتِ پُررنگِ دیروز و امروز در جامعه ما همواره پاسخ به این سوال بوده است که چگونه گروهی که آنها را “افرادِ ارزشی” مینامیم، معمولا قادر به تشخیصِ خُدعهی ایدئولوژی در قبالِ خود و دیگر افرادِ جامعه نیستند و به نفیِ جهانبینی زیانبارِ خویش نمیپردازند؟
به نظر میرسد پرسش فوق یک مشکل اساسی دارد و آن چیزی نیست جز پیشفرض قرار دادنِ “عدم قدرتِ تشخیص اغواگریِ سیستم” در ضمیرِ افرادی که آنها را #ارزشی مینامیم.
خوانش: 173
سپاس: 3
اصطلاحِ “جامعهی مدنی”_در یکی از سادهترین تعاریفِ آن_به آن بخش از جامعه اطلاق میشود که از لحاظِ آگاهی، امکانات و البته منابعِ مالی، تواناییِ تاثیر مثبت در روند اصلاح یا تغییرِ سیستمهای حاکمیتی را دارد.
جامعهی ایرانی در سراسرِ تاریخِ مواجههی خود با حاکمان، همواره از فقدانِ “جامعهی مدنی” رنج برده است. به جز بحثِ فقدان، عمدتا آگاهیِ تودهها نیز نسبت به اهمیتِ وجود این بخش از جامعه در سطح حداقلی قرار داشته است.
خوانش: 241
سپاس: 0
در #معماری مفهومی تحت عنوان “حسِ مکان” وجود دارد که یکی از شاخههای آن، لحاظ نمودنِ “دعوتپذیری” در طراحیِ یک بناست.
به عنوان مثال در میدان نقش جهان #اصفهان، بناهای واقع در سه ضلعِ میدان از این ویژگی مشترک در معماریِ ورودی خود بهره جستهاند. مسجد شاه(ضلع جنوبی)، مسجد شیخ لطفالله(ضلع شرقی) و سردرِ قیصریه(ضلع شمالی) همگی با یک فرورفتگی یا عقبنشینی در قسمتِ ورودی طراحی شدهاند. از آنجایی که هر کدام از بناهای مذکور نمادی از ارکانِ اقلیم در عصر خویش محسوب میشوند، این عقبنشینی بنا، به ترتیب به معنای ترغیب و #دعوت به سوی هنر، مذهب و کسب و کار(اقتصاد) بوده است. در واقع هنگام گذر از مقابل هر کدام از این سه بنای تاریخی، “حس “ورود و تانیس” نزدِ عابران؛ فزونی مییابد. تنها بنایی که در میدانِ نقش جهان نه تنها با عقبنشینی، بلکه با بیرونزدگی طراحی شده است، بنای عالیقاپو(واقع در ضلع غربی) میدان است. از آنجا که عالیقاپو نمادی از حکومت وقت و اقتدارِ حاکمیت بوده است، طراحی آن نیز برخلاف سه بنای واقع در دیگر اضلاع میدان نه تنها با حس دعوت همراه نیست، بلکه با دافعهای که ناشی از سبک معماری متضادش با دیگر بناهای نمادین میدان است، عابران را به حذر و اجتناب فرا میخوانَد.
خوانش: 95
سپاس: 1
“اسبها” شگفتیِ خود را کِشانکِشان از دلِ تاریخ و ادبیات آوردهاند و همچنان آن را زنده نگه داشتهاند. علاوه بر آناتومیِ خیرهکنندهی اندامها، برهمکنشِ تاریخی اسبها با انسان، همواره به این سُتورانِ خرامان جایگاهی ویژه بخشیده است.
میگویند اسبها به واسطهی آنکه موجوداتی اعجابانگیز و زیبا هستند، میتوانند برای معشوقهی صاحبشان به رقیبی قدرتمند تبدیل شوند. در واقع صاحبِ #اسب ممکن است چنان شیفتهی موجودیتِ آن شود که دیگر اعتنا و زمانِ کمتری به پای معشوقهی خود بریزد، در عمل او را به حاشیه براند و تمامِ هم و غمِ او، اسبِ خویش و رسیدگی به اموراتِ آن شود.
خوانش: 158
سپاس: 2
هر “لذت” به یادآوریِ حسِ قدرت در ناخودآگاهِ انسان ختم میشود. انواعِ لذتهای مادی، روحی و جنسی به انسان یادآور میشوند که ما تواناییِ برانگیخته کردنِ خود یا دیگری را_در وجودِ خویش_داریم و این “توانایی” نوعی تداعیِ قدرت است.
در این میانْ تنها سردمدارانِ سیاسی در حکومتها هستند که در سطحی دگرگون و #همواره در حال تجربهی این وجه از قدرت هستند و به همین علت به هیچ قیمت حاضر به رهاسازیِ چنین لذتی_که حتی در حالتِ انفعال نیز به آنها حسِ قدرت میبخشد_نخواهند بود.
خوانش: 307
سپاس: 0
ژیل دلوز_فيلسوفِ فرانسوی_ پيش از اقدام به خودکشی، مقالهای تحت عنوان “فرسودگی” نوشت که به نوعی شرح حالِ او در آخرین روزهای زندگی بود.
خوانش: 162
سپاس: 0
جهانِ هر كس به اندازهی دايرهی واژگانیِ اوست كه به زبان میآورد يا از آن دايره تاثير ميپذيرد.
“روانشناسیِ مثبتگرا” با عبارات و واژگانِ محدود_كه از فرطِ تكرار نخنما شدهاند_برخلافِ آنچه ادعا دارد، مشخصا به دنبال محدودسازیِ جهانِ درونیِ هر انسان است. زيرا تنها “از #دريچه نگريستن” و از طريقِ پوشاندن افقِ ديد، میتوان به انسانِ معاصر القا كرد كه بايد به همه چيز مثبت نگريست.
خوانش: 403
سپاس: 0
ولتر باور داشت کسانی که قادر باشند باورهای احمقانه را به ما بقبولانند،این توانایی را دارند که ما را به کارهای هولناکی نیز وادار کنند.
خوانش: 361
سپاس: 0
با انتشارِ پنجاه درصد از #سریال_یاغی تا امروز، حالا میتوان این اثر را از جهاتی مورد واکاوی قرار داد. این متن نیمی از یک یادداشتِ بلند در مورد سریالِ مذکور است که بخشِ دومِ آن پس از اتمامِ اثر_در همین صفحه_منتشر خواهد شد.
پیش از آنکه به جزئیات و کیفیتِ فیلمنامه بپردازیم باید اذعان کرد فیلمنامهی یاغی_از لحاظِ کمی_ابدا پتانسیلِ خلقِ یک سریالِ بیستقسمتی را ندارد. از اینرو این سریال در مرحلهی تدوین با اسلوموشنهای پُرشمار و بیارتباط با ریتمِ کلیِ اثر، به دنبالِ افزایشِ تعداد اپیزود است. با این توضیح که اسلوموشنِ فراوان در آثار بصری نوعی “سرقت از زمانِ مخاطب” به حساب میآید، بنابراین سریالِ یاغی به طور خاموش در حال “سرقتِ بصری” از مخاطب است.
خوانش: 522
سپاس: 1
این روزها شدت گرفتنِ برخوردهای قهری با اعضای جامعه از طریق روبرو ساختن مردم با مردم و به بهانهی امر به معروف و نهی از منکر، واکاویِ این مفهومِ لغزنده و پُرشکاف را ضرورتی دوچندان بخشیده است.
با اندکی تامل میتوان دریافت که “مدافعانِ امر به معروف و نهی از منکر” عمدتا بسیار سادهانگارانه به مفهومِ مذکور مینگرند. نوعی مُدافعهی پارادوکسیکال که به جز رگههایی از تعصب، میتوان دلایلی روانشناختی نیز برای آن متصور بود.
خوانش: 236
سپاس: 0
“حجابِ عمومی و اجباری در سطحِ گسترده” قدرتِ زیباییشناسیِ اعضای یک جامعه را تضعیف میسازد. گستردگیِ یک پوششِ اجباریِ سَر نیز میتواند مواجهه هر دو جنسِ زن و مرد را با عناصرِ زیبایی محدود و به مرور زیباییشناسیِ جمعی را فرسوده سازد.
اهمیتِ زیباییشناسی در یک جامعه به حدیست که به زعمِ فریدریش شیلر رابطهای مستقیم با پالایشِ منشِ آدمی_به خصوص تحت سیطرهی سیاسی یا نظامیِ بربرگونه_دارد.
خوانش: 261
سپاس: 0
اینکه دائما آجر به آجرِ دیوارِ #تاسف بیفزاییم و رنگِ روشنفکریِ به آن بزنیم، گشایشی به دنبال نخواهد داشت… اینکه تصویرِ ابتذال را در صفحات مجازیمان منتشر و تحشیهای بر آن الصاق کنیم با این مضمون که “افسوس و هزاران افسوس بر ما که چنین و چنان بر سرِ خاک، موسیقی و ادبیاتِ کشورمان آمده است” تنها نوعی جداسازیِ خویش از جریانِ مبتذل محسوب میشود؛ نوعی رهاسازیِ جوارحِ وجدانمان با نیدلینگِ غرولند.
بیماریِ این جامعه به مرحلهای رسیده است که نه به درمانهای سرپایی، بلکه تنها به چاقوی جراحی جواب خواهد داد. باید مرضهای این جامعه را به تیغِ تحلیل و تفکر سپرد؛ آنگاه شاید بتوان برای این کسالتِ تاریخی، بهبودیِ محسوسی متصور بود.
خوانش: 152
سپاس: 0