🍃🌷🍃به پایگاه ادبی شعر پاک خوش آمدید 🍃🌷🍃

 آخرین شانس

(ثبت: 227999) خرداد 26, 1399 
آخرین شانس

 

در زمزمه ی این بادهای خشمگین
خاطراتت مثل عطر گل یاس
بر پیچک دیوارهای زندگی ام
در خیابان های شهر بی عشق
که افق های دور دست را
می دوزد به سایه های عشق تو، در وداعِ آخرین دیدارِ رفتنت، می بینم
شاید این آخرین شانس تو باشد
برای ماندن در کنار این زنجیر از عشق و رشته هایش
برای ماندن در رنگدانه های یک بوسه
برای ماندن در دهکده و کوتاه کردن این فاصله
و برای تمام ماندن ها…
من می نویسم
بر این گلوی خراش دیده از بغض های شبانه ام
روزی اگر دوباره در فصل خرداد آمدی
من نیز نمانم
من نیز به مثل تو
شمع های خندان این رابطه را خاموش نکنم
و بتازم به نگاهی، به مهتابی، و روزهای آفتابی…
اصلا، پناه ببرم به بوته هایِ تنهاییِ خودم
و انتظار و کوچه های بن بست خرداد را
مخروبه و متروکه ای بیش ندانم
آخر تو که نمی دانی این آمدن ها و رفتن ها
چه حجمی از مرگ رابه سوی نفس هایم می غلتاند
تو چه می دانی
این چه صدایی ست که در من می دمد
و می نویسد
منی که می خواهم بمانم
و آینده را تماشا کنم
آینده را در بی تو بودن
یا
با تو بودن…
– یا با تو بودن –

محمدرضانعمت پور
23خرداد 1399

 

 

 

کاربرانی که این مطلب را پسندیده اند :

کاربرانی که این مطلب را خوانده اند (3):

بستن فرم


سلام و درود
بسیار زیباست
سپاس از حضورتان
لذت بردم
شادکام باشید
در پناه خدا