🍃🌷🍃به پایگاه ادبی شعر پاک خوش آمدید 🍃🌷🍃

 ادبیات و شعر چیست؟

(ثبت: 256247) بهمن 27, 1401 
ادبیات و شعر چیست؟

از دیدگاه ارسطو
در کتاب بوطیقای ارسطو ؛ ارسطو از روایت و نه شعر حرف زده و آن را هم تابع اصول سازنده اش دیده است و نه از زاویه ی چیستی آن.
(شعر کلام مخیل است) تعریف غلطی نیست و بوطیقا این تعریف را ثابت یا رد نکرده است بلکه پرسیده این چیزی که ما شعر می نامیم تابع چه اصولی از بیرون ( سیستم ژانر) ساخته می شود.
به سخنی می خواهیم ببینیم تخیل شاعر در بستر چه اصول ساختاری و گفتمانی و شرایط بیرونی شکل می گیرد و عمل می کند.
ارسطو از واژه ی یونانی poetry برای شعر و از poet برای شاعر بهره برده است و با این هشدار که معنای آن ها را (ساخته) یا (سازنده) در نظر بگیرید و نه در معنای شعور که در فارسی رایج است.
تئوری بوطیقای ارسطو نقطه ی مقابل تئوری ادبی افلاتون است.
افلاتون ادبیات را از زاویه ای سیاسی بررسی می کرد و از حضور شاعر در جمهوری اش بسیار نگران بود. وی در بخش سوم و دهم جمهوری به مسئله شاعران می پردازد و آن ها را مقلدانی می شناسد که از نزدیک شدن به حقیقت ناتوان اند . وی از خطر شاعران می گوید و این که کار آنها فاسد کردن جوانان است. ارسطو که شاگرد افلاتون بود تقریبا با تمام تئوری های افلاتون به مخالفت برخاست و نظریه های خود را بنیان نهاد.
ارسطو تراژدی را سودمند می دانست . چون ایجاد احساس ترس و شفقت موجب تزکیه ی نفس مخاطبان می شود. از این نظر هنر تراژدی نویسان را می ستاید. نبوغ او در این بود که در بین آثار مختلف معیارهای مشترکی پیدا کرد که باعث شد در میان دو پدیده ی فلسفه و تاریخ پدیده ای به نام (ادبیات) متمایز شود.
یکی از مهم ترین کارهای ارسطو کشف معیارهای متفاوت برای طبقه بندی آثار ادبی است.
اولین معیار تقلید است .
او ادبیات را کلیتی می بیند که درونش کل های دیگری به نام ژانرهای شعری و روایی وجود دارد و تفاوت این ژانرها نتیجه ی تفاوت تقلید است.
وی زبان را واسطه و ابزار هنری می بیند.
او سه ژانر (رواییِ تراژدی)(حماسه)و(کمدی) را برجسته و اصول هر کدام را استنتاج و بررسی می کند. بعد از آن دست به مقایسه می زند و این مقایسه ها سرانجام به طبقه بندی هایی می رسد.
او از مفهوم طبیعت ذات آدمی که در آثار روایی اهمیت دارد بهره می گیرد.
مانند : تقلید کردن و لذت بردن.
وی تکامل ادبیات را در شیوه ی تقلید و آثار روایی را نتیجه ی تقلید از کنش آدمیان می بیند.
ارسطو از لذت مفهوم خاصی در ذهن دارد و در بوطیقا هم تنها آن را در ژانر تراژدی دنبال می کند. او احساس هم دردی با شخصیت و تزکیه ی روحی را موجب لذت می داند.
ارسطو شعر را عبارت از ایجاد و ساختن می داند.
شعر حماسی و تراژیک و کمدی و … در بیشتر فرم های خود گونه هایی تقلیدی به شمار می روند. اما هم زمان از سه جنبه از یکدیگر متمایز می شوند. از طریق ابزار یا واسطه ی تقلید؛ از طریق موضوع ها و شیوه ها یا حالت های تقلید.
در کلیت خود تقلید توسط ( وزن ؛ ریتم ؛ سبک یا آهنگ ) تولید می شود.
اما مردم به هر وزن واژه ی (سازنده) یا (شاعر) می افزایند.گویی شاعر بودن نه برای این است که از طبیعت کار خود تقلید کرده اند بلکه به خاطر این است که در آن وزن سروده اند.حتی اگر نسخه ی پزشکی هم به نظم نوشته شود باز به عادت آن را شاعر می نهند. باید تفکیکی در برابر این آثار باشد و هر نظمی را شعر نخوانند.

علت پیدایش شعر✅

نخست غریزه ی تقلید و دو لذت از تقلید. تجربه اصل دوم را تایید می کند. علت اینکه از دیدن یک تصویر خشنود می شویم این است که هم زمان چیزی از آن می آموزیم .
تقلید غریزه ای طبیعی است مانند حس هماهنگی و آهنگ و مشخص است عروض گونه ای آهنگ است . آدم ها در جریان توسعه ی این هدیه ی طبیعی به تدریج از بدیهه سرایی به شعر رسیدند. .بدین گونه شعر زاده شد اما خیلی زود دو مسیر متفاوت را طی کرد . آنانی که شخصیتی والا داشتند کارهای شرافتمندانه را بازنما کردند و آنان که شخصیت فرومایه داشتند کارهای فرودست را بازنما کردند.
گروه دوم دست به نوشتن هجو زدند و گروه اول دست به ستایش خدا و آدمهای مهم کردند. (هومر) سرآمد شاعران جدی سُراست و جایگاه ویژه ای در ادبیات دارد و (ایلیاد و اودیسه ی) او جایگاهی برای ژانر تراژدی دارد.
تراژدی تقلید از خود آدم ها نیست بلکه تقلید از کنش و زندگی و شادی و رنج آنهاست.

تفاوت شعر و تاریخ و نزدیکی آن به فلسفه✅

می توان فهمید که کار شاعر توصیف آن چیزی نیست که روی داده بلکه توصیف آن چیزی است که ممکن است روی دهد ؛ یعنی آنچه تابع قانون احتمالات و ضروریات است.
تفاوت میان تاریخ نگار و شاعر این نیست که اولی به نثر می نویسد و دومی به نظم .
تفاوت در آن است که تاریخ به آن چیزهایی که روی داده می پردازد و شعر به آن چیزهایی که احتمال وقوع دارند می پردازد ؛ پس شعر چیزی است نزدیکتر به فلسفه .
هدف شعر بیان امور طبیعی و جهان شمول است و تاریخ به توصیف رویدادی خاص می پردازد . منظور از سخن جهان شمول بیان چیزهایی است که انسان به احتمال یا ضرورت می گوید یا انجام می دهد.
تابع آنچه گفته شد شاعران را باید سازنده ی پی ساخت ها دانست و نه پردازنده ی نظم ها.

پژوهشگر و گردآورنده فائزه اکرمی

 

 

کاربرانی که این مطلب را پسندیده اند (2):

نظرها
  1. غلامحسین جمعی

    اسفند 9, 1401

    درودو سپاس بزرگوار
    کاری با ارزش را صورت داده اید و ای کاش این مقاله بیشتر از زبان متاخرین صحبت میکرد و بحث های امروزی را در این مورد مطرح می کرد . تا کی باید هنوز از ارسطو و افلاطون و
    اسطوره های پیشین بگوییم ؟
    مگر تاریخ متوقف شده است . ما این همه شاعر و ادیب و استاد دانشگاه و منتقد ادبی و متخصص ادبیات وآگاه و تحصیل کرده و صاحب اندیشه و فکر داریم و از همه آنها غافل شده ایم . کاش نکته نظر های اساتید ادبیات که در بین آنها شاعر هم کم نیستتند بحثی به میان آید
    گرچه در این سایت متاسفانه افراد معدودی هستند که از
    اینگونه کارها استقبال می کنند و اگر به خوانندگان مطالبی که به عنوان نقد اشعار و یا مقالات ادبی می پردازند را بشماریم حتی به تعداد انگشتان دست هم نمیرسند که باید برایش راهکاری
    اندیشید
    برایتان بهترین هارا ارزو دارم
    🙏🙏🙏🙏🙏🙏👏👏👏👏👏🙏🙏🙏🙏🙏

  2. غلامحسین جمعی

    اسفند 9, 1401

  3. طارق خراسانی

    اسفند 15, 1401

    سلام و درود
    ابتدا لازم می دانم از شما بابت این مطلب عالی و ارزشمند تشکر کنم.
    دوم اینکه ارادت خاص بنده نسبت به استاد جمعی باعث شد به مطالب دوستان سری زده و آنان را بخوانم و اگر لازم شد و دانشی در چنته باشد نظرم را بیان می کنم.
    در این مقاله دقیقا آیات الهی قرآن کریم را می توان در سخنان بزرگان و دانشمندان قدیم ملاحظه کرد.
    به عنوان مثال افلاطون از خطر شاعران می گوید و این که کار آنها فاسد کردن جوانان است.
    و ارسطو شعر را عبارت از ایجاد و ساختن می داند و برای شاعر و آثار او ارزش قایل است.
    خداوند در قرآن کریم برای شاعران خوب ارزش قائل شده است و شاعرانی که به باطل گرویده اند را رد می کند.
    در سوره شعراء آيات صريحي درباره شاعران آمده است؛ در آيات 224-227 اين سوره آمده است: «وَ الشُّعَراءُ یَتَّبِعُهُمُ الْغاوُونَ * أَ لَمْ تَرَ أَنَّهُمْ فِی کُلِّ وادٍ یَهِیمُونَ * وَ أَنَّهُمْ یَقُولُونَ ما لا یَفْعَلُونَ * إِلَّا الَّذِینَ آمَنُوا وَ عَمِلُوا الصّالِحاتِ وَ ذَکَرُوا اللهَ کَثِیراً وَ انْتَصَرُوا مِنْ بَعْدِ ما ظُلِمُوا وَ سَیَعْلَمُ الَّذِینَ ظَلَمُوا أَیَّ مُنْقَلَبٍ یَنْقَلِبُونَ»؛ ((پیامبر اسلام شاعر نیست)؛ شاعران کسانى هستند که گمراهان از آنان پیروى مى کنند* آیا ندیدى آنها در هر وادى سرگردانند؟ * و سخنانى مى گویند که (به آنها) عمل نمى کنند؟!* مگر کسانى (از آنها) که ایمان آورده و کارهاى شایسته انجام دادند و خدا را بسیار یاد کردند، و به هنگامى که مورد ستم واقع شدند به دفاع از خویشتن (و مؤمنان) بر مى خاستند؛ (و از اشعارشان در این راه کمک گرفتند) و کسانى که ستم کردند بزودى خواهند دانست که به کدامین جایگاه باز مى گردند!).
    لازم است توجّه شود كه در اين آيات، آیه: «إِلاَّ الَّذِینَ ءَامَنُواْ وَعَمِلُواْ الصَّالِحَاتِ وَذَکَرُواْ اللَّهَ کَثِیراً وَانتَصَرُواْ مِن بَعْدِ مَا ظُلِمُواْ»(1)، به شعرائى نظر دارد که براى رشد و شکوفائى اسلام و مبارزه با کفر و شرک شعر مى سرودند، آنها صریحاً از آیه «وَالشُّعَرَآءُ یَتَّبِعُهُمُ الْغَاوُونَ»(2) استثنا شده اند.
    هنگامى که این آیه[«وَالشُّعَرَآءُ یَتَّبِعُهُمُ الْغَاوُونَ»] نازل شد، گروهى از شعرا گریه کنان به حضور پیامبر آمده عرض کردند: ما شاعریم و خداوند درباره ما این آیه را نازل کرده است. در این هنگام پیامبر(صلى الله علیه وآله) این آیه را تلاوت کرد و فرمود: «إِلاَّ الَّذِینَ ءَامَنُواْ وَعَمِلُواْ الصَّالِحَات»؛ (مگر کسانى که ایمان آورده و کارهاى شایسته انجام مى دهند) شما هستید، و «وَذَکَرُواْ اللَّهَ کَثِیرًا»؛ (و خدا را بسیار یاد مى کنند) شما هستید، و «وَانتَصَرُواْ مِن بَعْدِ مَا ظُلِمُواْ»؛ (و به هنگامى که مورد ستم واقع مى شوند به دفاع از خویشتن برمى خیزند)(3) شما هستید (یعنى مصداق این فقرات آیه، شما شاعران هستید).
    و در «تفسیر عیّاشى»(4) از امام صادق(علیه السلام) نقل شده است: «هم قومٌ تعلّموا وتفقّهوا بغیر علم، فضلّوا وأضلّوا»؛ (منظور از شعراى گمراه، گروهى هستند که بدون علم [و بر پايه جهل]، تعلّم و تفقّه کرده اند؛ از این رو گمراه شده و گمراه کننده(ضالّ و مضلّ) هستند).
    بنابراین آیه در مقام بى ارزش کردن مطلقِ شعر نیست، بلکه شعر باطل و پوچ را از درجه اعتبار ساقط مى داند. و از طریق شیعه و اهل سنّت از پیامبر خدا(صلى الله علیه وآله) نقل شده است: «إنَّ من الشعر لَحکمةً وإنَّ من البیان لَسحراً»(5)؛ (برخى از اشعار حکمت، و برخى از بیان ها سحر است).
    آنچه در بالا گفته شد شاعر از منظر اسلام بود و بنده به آیات الهی در خصوص شاعر بیشتر توجه دارم تا احادیث چون معتقدم بسیاری از احادیث جعلی ست.
    با توجه به آنچه که در کلام الهی در خصوص شاعران دیده می شود و نظر بزرگان و دانشمندان قدیم و جدید بنده بنا به تجربه های فراوان شعر خوب که به جوششی معروف است را سخن “جان” و یا پیر درون می دانم.
    فردوسی، حافظ و مولانا تاکید می کنم بر این سه تن آنان شاعرانی هستند که سخنگوی پیر درون و یا جان بوده اند و بارها در این سایت و دیگرسایت ها درباره “جان” در حد وسع دانش و دانسته های خود مطالبی گفته ام.
    وقتی ظلمی صورت می گیرد شاعرانی که دارای جانی قوی هستند اشعاری می سرایند که حقیقت محض است و این گونه شعرا شعر های شان چه در باب مبارزه با ظلم و چه مباحث عرفانی همانند آیات الهی ارزشمند است و تاریخ اینگونه شعر را تشخیص و چون نگینی گرانبها در انگشتری خود جای میدهد.
    چرا حضرت حافظ بر جسته ترین شاعر در جهان شناخته شده است؟
    شعر حافظ دو ویژگی خاص دارد اول ضد ظلم و ستمگری ست و دوم مباحث دقیق عرفانی را بیان می کند:
    دور فلکی یکسره بر مَنهَج عدل است
    خوش باش که ظالم نَبرد بار به منزل
    در باب ریا و افشاگری سالوسان
    واعظان کاین جلوه در محراب و منبر می کنند
    چون به خلوت می روند، آن کار دیگر می کنند
    و از بعد عرفانی:
    دلا معا‌ش چنان کن که گر بلغزد پای
    فرشته ات به دو دست دعا نگهدارد
    بنده سه نمونه از اشعار حضرت حافظ را بعنوان شاهد مثال آوردم و فردوسی نیز چنین بوده است مبارزه با ظلم و حکمت در اشعار وی به زیبایی مشهود است ، حضرت مولانا هم اینگونه است.
    ایرج میرزا اشعاری دارد که هرگز به خاطر آن ها نخواهد مُرد و زنده ی همیشه ی تاریخ خواهد بود و البته اشعاری هم دارد که نادان را منحرف و دانا را به سوی تعالی بودن رهنمون می سازد.
    حیدر یغما شاعر خشتمال نیشابوری تنها شاعری ست که به آنجه سروده عمل کرده است و بنده با قاطعیت این مطلب را بیان می کنم چون هفت سال نفس به نفس با ایشان بوده ام ایشان سروده است :
    من برای نان به یزدان هم نمی آرم سجود
    این من و این پینه های دست من برهان من
    که متاسفانه ناشر پس از مرگ آن استاد احتمالا بنا به دستورات پشت پرده و یا عقیده شخصی خود به امانت خیانت کرده و بیت را تغییر داده است :
    من برای نان به یزدان هم نمی آرم نیاز
    این من و این پینه های دست من برهان من
    به عقیده بنده شاعران خوب و ضد ظلم و به عبارتی بهتر شاعرانی که با پیر درون خود در ارتباط هستند شانه به شانه پیامبران و معلمان اخلاق در حرکت هستند.
    شعر آنان روشنایی بخش دل های پاک و باعث تغییرات اساسی در آداب و رفتار جوامع بشری ست.
    در پناه خدا🌱🙏🌹🌱

بستن فرم


سلام و درود
بسیار زیباست
سپاس از حضورتان
لذت بردم
شادکام باشید
در پناه خدا