🍃🌷🍃به پایگاه ادبی شعر پاک خوش آمدید 🍃🌷🍃

 پاراگراف

(ثبت: 7844) اسفند 8, 1395 
پاراگراف

” آحاب قاتل ” تا صبح چاقو تیز میکرد.

“ساوین قدیس” صبح که بیدار شد ، آحاب را در کنار خود دید که گریه کنان به او می گفت : ” تو نه از من ترسیدی و نه قضاوتم کردی…برای اولین بار در عمرم یک نفر با اطمینان از اینکه من میتوانم آدم خوبی باشم ، شب را در خانه ام گذراند … برای اینکه تو باور داشتی که من میتوانم خوب باشم،خوب بودم … .”

-شیطان و دوشیزه پریم (پائولو کوئیلو)

کاربرانی که این مطلب را پسندیده اند (2):

نظرها
  1. طارق خراسانی

    اسفند 10, 1395

    سلام

    ممنونم از این پست زیبا

    در پناه خدا

  2. امید محبی (راد)

    فروردین 25, 1396

    خوشم اومد

    ورسی

بستن فرم


سلام و درود
بسیار زیباست
سپاس از حضورتان
لذت بردم
شادکام باشید
در پناه خدا