![علیرضا آیت اللهی](https://sherepaak.com/wp-content/uploads/2019/01/avatar_274.jpg)
🍃🌷🍃به پایگاه ادبی شعر پاک خوش آمدید 🍃🌷🍃
این اصل ماجرا نیست ؛ یک سمبلی ست از دوست
آن را که کرده پنهان ؛ انگار که فراروست ….
زن را به گُل چه حاجت ؟ چون خود گل بهشت است
امٌا طلا و الماس ، معبود و سرنوشت است ….
این خنده ها ، شکار است ؛ یک درک آشکار است
یک آرزو به چهره ، در گفته : « کاش » کار است …..
از آنچه در پی آید … ، لازم به هردو آید ….
چون قند در دل این ، هر حبٌه را دو آید ….
مشغول گفت گردند ، یک لحظه جفت گردند
در نرد عشق بازی ، نقد اند و مفت گردند …
زن بُرده از زردوست ، کنده ز مرد یک پوست
و این مرد هم سبکبال ، کامش روا و خوشروست
ای داد از دل من ، سرد است محفل من
حتی که تیغ یک خار ، نبود به منزل من ….
زین سوز می سرایم ، تا از غمش درآیم …
شعر است و حرف مفت است ، گویم و باز آیم !
10 اردیبهشت 1395
سلام . درست است که من امسال بیشتر طنز سُرائی می کنم و وقتی خانمم ( که هم اکنون کنار دستم نشسته است و صد درصد مخلصش هم هستم ! ) غذا را شور می کند من هم متقابلا” شورش را در می آورم ! . امٌا بیائید در این ایٌام « عید باران » و به خصوص اعیاد بانوان با خانم ها گرم بگیریم که اصل فلسفه خلقت بشر و ادامه ی بشریت هم در همین است و لاغیر ! . من همه ی سعی خودم را می کنم ! .
کاربرانی که این شعر را پسندیده اند (8):