🍃🌷🍃به پایگاه ادبی شعر پاک خوش آمدید 🍃🌷🍃

 آوازی از انتهای دشت برمی‎آید

(ثبت: 213831) شهریور 2, 1398 

جنگل‌ها و بیابان‎ها، زادگاه خورشیدند.
و بلوط‎های تازه‎ی رویش، به آوازی می‏مانند که از دل خورشید زاده شده ‏اند.
سبز و نارنجی.
خواب می‎بینم، شاید…
آوازی از انتهای دشت برمی‎آید.
التهابِ زمان در طبیعت،
و شاخه‏ هایی خشک، که دست‌های بادِ کور را گرفته ‏اند،
رها از گمراهی زمان، و تا دشت آرزو، رهسپار.
در خیال خود، سرزمینی بنا می‌کنم،
پر از بیداریِ خواب‌هایِ دخترِ نجیبِ همسایه‎ی باغِ بهار .
خواب‌هایی به رنگِ رستاخیز آفتاب.
شاید کسی در خوابم بیدار شد،
و شاید کسی در خوابم به آواز زندگی لبخند زد، سبز و نارنجی،
شبیه بلوط های تازه‎ی رویش.

معصومه محمدی سیف

 

 

 

کاربرانی که این شعر را پسندیده اند (2):

نظرها
  1. امیر جلالی

    شهریور 2, 1398

    یک فانتزی ، از زندگی ، موسیقی این اثر شنیده می شد. غمی لطیف در آن آشیان کرده بود . حس نویسنده بخوبی منتقل می شد. بهره بردم و درود بر شما

    • شهریور 2, 1398

      سپاسمند مهرتانم بزرگوار
      ممنون که وقت گذاشتید
      همواره شاد باشید و بردوام
      🌺🌺🌺🌺

  2. علی معصومی

    شهریور 2, 1398

    🌿👏👏👏👏
    درود بر شما
    زیبا سروده اید آفرین بر شما 🌹

    • شهریور 2, 1398

      متشکرم از محبت شما
      زیبا نگاهید بزرگوار
      همواره شاد باشید و بردوام
      🌺🌺🌺🌺

  3. جواد مهدی پور

    شهریور 2, 1398

    سلام💐

  4. سلام
    در این اثر ” بلوط تازه ” نیاز به رویش ندارد/
    ” بلوط تازه روییده ” شاید…
    کمی کاش نقد پذیر باشیم؛ نقد پذیر از این نظر که هیچکس گویی میلی به همفکری ندارد و بنده نیز دیگر کم و کاستی ها را نه به رخ نمی کشم و از سر ندامت، سرد از دل نه دیگر آه!

    این دیدگاه کلی است…

  5. مسیحا یاری

    شهریور 2, 1398

    خواب میبینم شاید ….

    زیباست

بستن فرم


سلام و درود
بسیار زیباست
سپاس از حضورتان
لذت بردم
شادکام باشید
در پناه خدا