🍃🌷🍃به پایگاه ادبی شعر پاک خوش آمدید 🍃🌷🍃
نه رویـایـــی مرا در سر نه شوری
تهی از عشــق یـا نفـــرت؟ ندانم
چو تابوتی که حجــم آرزوهاست
تن خود را به هـر سـو می کشانم
***
نگاه روشـــن آیینــــه بـــا مـن
تلاقـی کــرد و از نورم خبـر داد
من و تـاریکـــی نزدیک جفتیم
چرا آیینـــــه از دورم خبـر داد
***
کران تا بی کران در جستجویم
مگر گـم کرده ی خود را بیابم
کجا رفتنـــد رویاهـای شیرین
که سربرمی کند هرسو سرابم
***
مرا ای قطره های اشک امروز
مجالی تا بـــه شیدایی بخندم
به یاد روزهـــای رفتـه بر باد
شبانگاهــــان رویایی بخندم
***
نه رویایی مرادرسرنه شوری
اسیــــر آرزوهای محـــــالم
به تاریکی چنان جفتم که امروز
دل آیینـــه می سوزد به حالم.
کاربرانی که این شعر را پسندیده اند (8):