🍃🌷🍃به پایگاه ادبی شعر پاک خوش آمدید 🍃🌷🍃
(۱)
بوی دستهی “تبر” میداد،
–{در ذهنش}
نهالی که باغبان کاشت!
(۲)
بین ساختن نیمکت وُ،
هیزم،،،
سردرگم ماندهست نجار
***
درختِ خشکیده
از عشق
چه میفهمد؟!
(۳)
“تو” که نباشی،
[بهار] فصلیست خزان زده!
***
–با چشم هایی بارانی!
#زانا_کوردستانی
کاربرانی که این شعر را پسندیده اند (2):
کاربرانی که این شعر را خوانده اند (6):
دی 8, 1401
بین ساختن نیمکت وُ،
هیزم،،،
سردرگم ماندهست نجار
***
درختِ خشکیده
از عشق
چه میفهمد؟!
🌿🌿🌿🙏👏👏👏👏👏
سلام و احترام
زیبا سرودید
شادکام باشید
💐🙏💐
پاسخ
دی 9, 1401
درود بر شما استاد
🙏🙏🙏
پاسخ
دی 8, 1401
زانای عزیزم.درودا درود.من محبتهای جوانمردانه ی تو را که به بازنشر سیاه مشقهایم اقدام کردی فراموش نمی کنم.آثارت هم مثل دل مهربانت دوست داشتنی است.
پاسخ
دی 9, 1401
درود بر شما حضرت استاد خوش عمل
ارادت داریم خدمت شما
🌹🌷🌺
پاسخ
دی 8, 1401
سلام و درود
انسان خوب مانند زانای عزیز آن هم در عصر مرگ احساس همانند خورشیدی هستند که در سردترین روزهای زمستان می درخشد و گرمابخش دلها می شود.
هنوز در قلبم نشسته ای
این اثر زیبایت حقیقت درون پر مهرت را نشان می دهد
در پناه خدا 🌿👏👏👏👏👏👌🌹🌿
پاسخ
دی 9, 1401
درود بر شما
دست بوستانیم استاد
❤️
پاسخ
بستن فرم