🍃🌷🍃به پایگاه ادبی شعر پاک خوش آمدید 🍃🌷🍃
مشارالیه در ایستگاه
مِثلِ پرچم
دستش میرقصد در نسیمِ اتّفاق
وقتی دارد دور میشود قطار
وَ حلقهٔ چاهِ چشمانمان از حلقومِ گلو
آب میخورد از خداحافظ!
.
.
نه عابران
نه مسافرانِ بی ساک و با چمدان
نه ایستگاه و سوزنبان
نه خدمه و لکوموتیوران
از آب بازیِ چشم
از کورتاژِ ناگهانیِ کلمهٔ وداع
حتّی بهقدرِ گردِ ریزی نمیفهمند چیزی!
.
.
اسبِ قطار میدود بهقُطرِ قَطرانِ دوری
وَ ما کم کم
نم نم
باهم
درهم و بی هم
گم
گمتر
وَ میمیریم در مسیرِ اسیرِ تنهایی
پیش از پیشبینیِ آخرِ سر!
ـــــــــــــــــــــــ
سیّدمحمّدرضا لاهیجی
ساکوتی.هند
ـــــــــــــــــــــــ
کاربرانی که این شعر را پسندیده اند (8):
فروردین 3, 1402
سلام و درود جناب دکتر مدهوش عزیز
نو روز و فرا رسیدن ماه ضیافت الله را به شما و خانواده محترمتان مبارکا باشد!
از لطف حضور و محبّت شایان حضرتعالی سپاسگزارم!
سلامت باشید
فروردین 3, 1402
غلط ننویسیم
خواهشاً، گاهاً و …
خواهش و گاه، کلمه پارسیست لذا با تنوین (اً) که مختصِ زبان عرب است هرگز ادغام نمیگردد!
فروردین 3, 1402
درود جناب دکتر لاهیجی گرانقدر
شعر مرگ اندیشانه ی درونگرای غمبار و زیبائی است به زعم من.
هرچند در شعر پیشین نیز از مرگ با عنوان نگار مرگ سخن راندید امیدوارم که سال های سال زنده و سلامت باشید و بسرایید و بنویسید
با درود بیکران
🌷🌷🌷🌷🌷
فروردین 4, 1402
سلام و درود ادیب گرانقدر
صبح و روز سرکارعالی نکو
طاعات و عبادات شما قبول حق
از لطف و بزرگواری شما سپاسگزارم