🍃🌷🍃به پایگاه ادبی شعر پاک خوش آمدید 🍃🌷🍃

 باغ آرزو

(ثبت: 1093) فروردین 9, 1395 

باغِ آرزو

رویِ برگِ زردِ من، ازسبز،خالی ،مانده است

زآن همه آتش سرودنها زغالی مانده است

سا لها گفتیم و گوشی با ور ما را نشد

برسکوتم شعله ی آوازِ کا لی مانده است

چشمه ها خشکید و باغِ آرزوها گل نکر د

قصه هامان رویِ کاغذهایِ لالی مانده است

رو ز ها د ر بسترِ شبها یِ شبنم زا ر مُرد

بر سیا هستا نمان اشکِ زلالی مانده است

جمع رفته ، جام رفته، پخته رفته، خام، هم

نقشِ معشوقی به دیوارِ سفالی مانده است

با ل ها د یروز از پر و ازِ بازی بود پر

برگی از بال ِ پرستویِ شمالی مانده است

دشت ِمجنون دیده ،من دیو انه ام یا نیستم ؟

کیستم دستم به زنجیرِ سوا لی مانده است

کاربرانی که این شعر را پسندیده اند (4):