🍃🌷🍃به پایگاه ادبی شعر پاک خوش آمدید 🍃🌷🍃
از درس و بحث و مدرسه ها غافلم چه سود ؟
آنجا که استاد کلام از دلش سرود
او در مظان تهمت و من فرط کاهلی
پیچیده شد رشته ی راهم اگر نبود
استاد نایستاد و قلم برنداشت و رفت
در خواب چهره ی او برفروخته بود
اینجا قلم , تخته و گچ حرف اول است
آنجا نه تخته نه گچ , عشق می سرود
فطرت قلم نداشت , اشکی به چهره ریخت
کز عشق دمادم شرر بر دلم فزود
ما حاضر و غایب خود ثبت کرده ایم
دفتر نداشت , نگارد , که بود یا نبود
در مدرسه ی عشق , قلم حرف تازه داشت
هر بار به ذهنم ترانه می سرود
وقتی که پشت میز به بازی هدر شدیم
با چهره ای غمین او کناری نشسته بود
کاربرانی که این شعر را پسندیده اند (1):
کاربرانی که این شعر را خوانده اند (7):
دی 17, 1400
. درودها نثارتان 🌺
. استاد والانگر زیبا سروده ای که آن روزهای سرشار تشویش و ترس و شادی و ان حیاط بزرگ و فراش پیر . . و چه زود گذشت !!!!
. بمانید و بتابید چون خورشید آزادی 🌺🌿🌹🌿🌺
پاسخ
دی 17, 1400
لطفتان جاريست
🌸🌺🌷❤️🙏در پناه خدا
پاسخ
دی 17, 1400
با درود
شعر زیبایی است
اگر نقاط ضعف وزن هم با صرف زمانی اندک از سوی شاعر برطرف شود عالی خواهد شد.
🌷🌷🌷🌷🌷
پاسخ
بستن فرم