🍃🌷🍃به پایگاه ادبی شعر پاک خوش آمدید 🍃🌷🍃

 بوسه ی جانانه

(ثبت: 259847) اردیبهشت 27, 1402 

 

نیست بجز بوی مِی
در خُمِ میخانه ای
دُرد کشان را نماند
قطره به پیمانه ای

شاهدِ خَمّار شد
واله ی بد مستی ات
جامِ بلا بر تو زد
بوسه ی جانانه ای

عرش، مِی آلوده شد
از دمِ پاک رضیع
گوشِ دل از حق شنید
نعره ی مستانه ای

چون تو و ساقیِ تو
نیست کسی پاکباز
عارف و یعسوب بر
مسلک رندانه ای

موجِ بلا نعمت است
در یمِ تسلیمِ دوست
غرقه شدی در نِعم
در پی شکرانه ای

صبرِ خداگونه ات
سوخت تو را جان وتن
بر قبسِ کردگار
یک تنه پروانه ای

عدلِ جلالِ جلیل
غصبِ جلالت نکرد
داد خدا اشرف از
کعبه تورا خانه ای

عشق، عمارت نشین
بود در آئین تو
بی تو شد آئین عشق
کلبه ی ویرانه ای

جبرِ قضا چرخ را
بر تو ستمکار کرد
وقت جدایی کشید
آه غریبانه ای

پیر فلک با بلا
پند رهایی دهد
بی گله آسوده در
حکمت فرزانه ای

ماه به سوق رماح
مهر شد از بیع عین
عینِ مُعَیٌن ادا
کرد و نزد چانه ای

ناله ی نِی شِکوِه نیست
هست غریو وصال
بی کَرَم از پیکرت
هیچ نِیی را نه ای

بس طمع انداختی
درطلب دوستان
ای که به وقت کرم
دوست به بیگانه ای

جز احدی نیست کس
واقف و عارف به تو
هرکه به زعم خودش
میکند افسانه ای

باقی عمرم زنم
نعره ی تو چون فؤاد
نیست عجب گر کشد
عربده دیوانه ای

 

#مهدی_شریفی_زاده
#باقی

 

 

 

کاربرانی که این شعر را پسندیده اند (5):