🍃🌷🍃به پایگاه ادبی شعر پاک خوش آمدید 🍃🌷🍃

 جبر

(ثبت: 215165) شهریور 31, 1398 

در این ظهر گرم نفس سوز که آفتاب
تاب نمی آورد رسیدن به سایبان غروب را
در این قیامت بی امان خاک
که تازیانه می زند
بر تن عریان این کهن کاروان
تمام جهات ، گرفتار به کفر بی سویی است
قیامت فواره می زند
از چشمان مبهوت و دهان باز زمین
شهرها ، منگ از استخوان دردی فرساینده
و آدمیان بی اختیار
همچون مردگانی متحرک
در پی طعمه ای برای به دندان کشیدن
سرابی می بینم در دور دست های امید
سرابی به کوچکی بغچه موری بر دوش
اوراق تاریخ همچون بوته های غلطان
بر تن بی قرار صحرایی بی انتها
بر پشت هم می خوابند و
مدفون می شوند به فراموشی
و حافظه نحیف این خلق بی شمار
تشنه به بازخوانی قصه ای ، افسانه ای
در این ظهر گرم نفس سوز
راهی جز گردش ، حول محور بی سرانجامی
همچون دست های مفلوج آسیابی از یاد رفته و رنجور نیست …
خرکی لنگ ، می برد آرزوی این محکومان را
تا وادی روز صور …
آی سرنوشت
ای مادر جبرها
زمین زیر پای مرا ، چرا…
چرا وطن نام نهادی ؟

امیر جلالی –

 

 

 

 

نظرها 16 
  1. طارق خراسانی

    شهریور 31, 1398

    سلام. و درود

    سرابی می بینم در دور دست های امید
    سرابی به کوچکی بغچه موری بر دوش

    بزرگمرد
    دررررررود

    در پناه خدا 🌿❤️👏👏👏👏👏👏❤️🌿

    • امیر جلالی

      مهر 1, 1398

      جناب خراسانی عزیز ، سپاس از همراهی شما و نگاه پر مهرتان ، برقرار باشید سربلند همواره … درود بر شما

  2. جواد مهدی پور

    شهریور 31, 1398

    درود بر امیر شعر و ادب

    زیباااااا ست

    لذت بردم از شعر فاخرتان

    قلم توانمندتان ستودنی ست

    سر بلند باشید به مهر

    درود هاااااااااا

    💐💐💐

    • امیر جلالی

      مهر 1, 1398

      جناب مهدی پور ، لطف بی پایان شما را قدردان هستم و همراهیتان را ارج می نهم درود بر شما

  3. ولی اله بایبوردی

    شهریور 31, 1398

    و آدمیان بی اختیار
    همچون مردگانی متحرک
    در پی طعمه ای برای به دندان کشیدن

    سلام و درودها

    استاد ارجمند جناب جلالی عزیز

    دستمریزاد

    🌸🌸🌸🌸🌹🌸🌸🌸🌸

    • امیر جلالی

      مهر 1, 1398

      جناب بایبوردی ، دوست و همراه گرامی ، همراهی شما مایه افتخار بنده حقیر بوده و هست . درود بر شما

  4. مینا یارعلی زاده

    شهریور 31, 1398

    سلام
    “آی سرنوشت
    ای مادر جبرها
    زمین زیر پای مرا ، چرا…
    چرا وطن نام نهادی ؟”
    احسنت بر استاد تنهایی و دل پاکم
    شعری خواندم پر آب چشم
    سوزها بود حتی زیر آفتاب سوزانش
    همیشه یک تلنگر دلنشینی در شعرهایتان هست
    و غمی دردآشنا که با شکوه از دل موج میزند
    سرنوشت کاش از دل می نوشت چونان شما
    چه کاش ها که سرنوشت بر دل گذاشته است
    تنهایی پربارتان بی گزند
    که همواره گل کاشته است
    بنویسید تا همیشه
    بخوانیم و حظ بریم
    مانا باشید شاعر شعرهای پر شور

    • امیر جلالی

      مهر 1, 1398

      خانم یارعلی زاده ، از نگاه دقیق و موشکافانه شما و اینکه برداشتی لطیف و هنرمندانه از نوشته این حقیر داشته اید بی نهایت سپاسگزارم. همراهی ارزشمند شما را گرامی خواهم داشت و درود بر شما

  5. محمد ترکمان(پژواره)

    شهریور 31, 1398

    … سلام
    درد ها کماکان با هیبت و سپید رخت می کشید و بر دوش رسالتی سخت…
    در واقع روح سپید امروزی را در نگاره های شما می بینم…

    • امیر جلالی

      مهر 1, 1398

      جناب ترکمان ، عزیز بزرگوار ، از لطف و مهر نگاه شما و نظر ارزشمندتان بی نهایت سپاسگزارم و همراهی شما را قدردان خواهم بود

  6. مهناز نصیرپور

    شهریور 31, 1398

    سپید تو
    رخت سیاه واژگان را می فهمد
    هزاران پیرهن گلدار
    زیر چادرِ شب
    پژمرده شدند
    اینجا سپیدها
    اندیشه هایی ست که به خاک سیاه نشسته اند
    بی آنکه جایی کسی بغض این فریادهای خفته را بفهمد…
    ما چراغیم
    بی اختیارِ نور،
    خاموشمان می کنند
    تا در آغوش فراموشی به ابدیت بپیوندیم…

    و نقطه چینهای سکوت ناجی مرگ تدریجی مان در آغوش تنهایی…

    بداهه مهناز نصیرپور

    شعرتون عالی بود و تاثیرگذار هرچی باید می گفتم توی بداهه م گفتم پاینده باشید قلمتون مانا

    • امیر جلالی

      مهر 1, 1398

      خانم نصیر پور ، ابتدا باید عرض کنم که بداهه ای که خواندم بی نهایت زیبا و فاخر بود و تحسین برانگیز…
      پر از منظره بود و تصویر…
      همراهی و حضور ارزشمند شما را ارج می نهم و قدردان خواهم بود
      درود بر شما

  7. مهتاب ایزدسرشت

    شهریور 31, 1398

    آغوش گرم مرابی اختیارکدام صومعه سردبه آتش کشیدی
    با کدام بادیه
    کامم رابه کام مرگ کشیدی به چه نفرینی دچارم کردی زمین…
    سرپیرانه چه عجوزی درخارآتش سپندم کردی
    دردست کدام عزراییل تن پس نمی دهم
    ازچه دیوارخرابی آویزانم….که چارپاره تنم آسان نم پس نمی دهد
    درگردون کدام سپهرراز دل باختم ازچه باده ای مستم که هوشیار نمی شوم دورگردون….. م. مهتاب آفرین ها…. سربلندباشید

    • امیر جلالی

      مهر 1, 1398

      خانم ایزد سرشت ، از اثر زیبا و دلنشین شما که حقیقتا تاثیر گذاری بر خواننده داشت بی نهایت لذت بردم . ماندگاری داشت و روان بود…
      همراهی شما را قدردان هستم و درود بر شما

  8. مينا امينی

    مهر 1, 1398

    درودها بزرگوار
    قلمتان همیشه سبز
    مانا باشید و موفق💐

    • امیر جلالی

      مهر 1, 1398

      با سپاس از همراهی و حضور پر مهرتان ، درود بر شما

بستن فرم


سلام و درود
بسیار زیباست
سپاس از حضورتان
لذت بردم
شادکام باشید
در پناه خدا