![امیر جلالی](https://sherepaak.com/wp-content/uploads/2022/04/7453cc6bf77c5670a37ea34a607f32ac-425-e1649215115368.jpg)
🍃🌷🍃به پایگاه ادبی شعر پاک خوش آمدید 🍃🌷🍃
در این ظهر گرم نفس سوز که آفتاب
تاب نمی آورد رسیدن به سایبان غروب را
در این قیامت بی امان خاک
که تازیانه می زند
بر تن عریان این کهن کاروان
تمام جهات ، گرفتار به کفر بی سویی است
قیامت فواره می زند
از چشمان مبهوت و دهان باز زمین
شهرها ، منگ از استخوان دردی فرساینده
و آدمیان بی اختیار
همچون مردگانی متحرک
در پی طعمه ای برای به دندان کشیدن
سرابی می بینم در دور دست های امید
سرابی به کوچکی بغچه موری بر دوش
اوراق تاریخ همچون بوته های غلطان
بر تن بی قرار صحرایی بی انتها
بر پشت هم می خوابند و
مدفون می شوند به فراموشی
و حافظه نحیف این خلق بی شمار
تشنه به بازخوانی قصه ای ، افسانه ای
در این ظهر گرم نفس سوز
راهی جز گردش ، حول محور بی سرانجامی
همچون دست های مفلوج آسیابی از یاد رفته و رنجور نیست …
خرکی لنگ ، می برد آرزوی این محکومان را
تا وادی روز صور …
آی سرنوشت
ای مادر جبرها
زمین زیر پای مرا ، چرا…
چرا وطن نام نهادی ؟
امیر جلالی –
کاربرانی که این شعر را پسندیده اند (6):
شهریور 31, 1398
سلام. و درود
سرابی می بینم در دور دست های امید
سرابی به کوچکی بغچه موری بر دوش
بزرگمرد
دررررررود
در پناه خدا 🌿❤️👏👏👏👏👏👏❤️🌿
پاسخ
مهر 1, 1398
جناب خراسانی عزیز ، سپاس از همراهی شما و نگاه پر مهرتان ، برقرار باشید سربلند همواره … درود بر شما
پاسخ
شهریور 31, 1398
درود بر امیر شعر و ادب
زیباااااا ست
لذت بردم از شعر فاخرتان
قلم توانمندتان ستودنی ست
سر بلند باشید به مهر
درود هاااااااااا
💐💐💐
پاسخ
مهر 1, 1398
جناب مهدی پور ، لطف بی پایان شما را قدردان هستم و همراهیتان را ارج می نهم درود بر شما
پاسخ
شهریور 31, 1398
و آدمیان بی اختیار
همچون مردگانی متحرک
در پی طعمه ای برای به دندان کشیدن
سلام و درودها
استاد ارجمند جناب جلالی عزیز
دستمریزاد
🌸🌸🌸🌸🌹🌸🌸🌸🌸
پاسخ
مهر 1, 1398
جناب بایبوردی ، دوست و همراه گرامی ، همراهی شما مایه افتخار بنده حقیر بوده و هست . درود بر شما
پاسخ
شهریور 31, 1398
سلام
“آی سرنوشت
ای مادر جبرها
زمین زیر پای مرا ، چرا…
چرا وطن نام نهادی ؟”
احسنت بر استاد تنهایی و دل پاکم
شعری خواندم پر آب چشم
سوزها بود حتی زیر آفتاب سوزانش
همیشه یک تلنگر دلنشینی در شعرهایتان هست
و غمی دردآشنا که با شکوه از دل موج میزند
سرنوشت کاش از دل می نوشت چونان شما
چه کاش ها که سرنوشت بر دل گذاشته است
تنهایی پربارتان بی گزند
که همواره گل کاشته است
بنویسید تا همیشه
بخوانیم و حظ بریم
مانا باشید شاعر شعرهای پر شور
پاسخ
مهر 1, 1398
خانم یارعلی زاده ، از نگاه دقیق و موشکافانه شما و اینکه برداشتی لطیف و هنرمندانه از نوشته این حقیر داشته اید بی نهایت سپاسگزارم. همراهی ارزشمند شما را گرامی خواهم داشت و درود بر شما
پاسخ
شهریور 31, 1398
… سلام
درد ها کماکان با هیبت و سپید رخت می کشید و بر دوش رسالتی سخت…
در واقع روح سپید امروزی را در نگاره های شما می بینم…
پاسخ
مهر 1, 1398
جناب ترکمان ، عزیز بزرگوار ، از لطف و مهر نگاه شما و نظر ارزشمندتان بی نهایت سپاسگزارم و همراهی شما را قدردان خواهم بود
پاسخ
شهریور 31, 1398
سپید تو
رخت سیاه واژگان را می فهمد
هزاران پیرهن گلدار
زیر چادرِ شب
پژمرده شدند
اینجا سپیدها
اندیشه هایی ست که به خاک سیاه نشسته اند
بی آنکه جایی کسی بغض این فریادهای خفته را بفهمد…
ما چراغیم
بی اختیارِ نور،
خاموشمان می کنند
تا در آغوش فراموشی به ابدیت بپیوندیم…
و نقطه چینهای سکوت ناجی مرگ تدریجی مان در آغوش تنهایی…
بداهه مهناز نصیرپور
شعرتون عالی بود و تاثیرگذار هرچی باید می گفتم توی بداهه م گفتم پاینده باشید قلمتون مانا
پاسخ
مهر 1, 1398
خانم نصیر پور ، ابتدا باید عرض کنم که بداهه ای که خواندم بی نهایت زیبا و فاخر بود و تحسین برانگیز…
پر از منظره بود و تصویر…
همراهی و حضور ارزشمند شما را ارج می نهم و قدردان خواهم بود
درود بر شما
پاسخ
شهریور 31, 1398
آغوش گرم مرابی اختیارکدام صومعه سردبه آتش کشیدی
با کدام بادیه
کامم رابه کام مرگ کشیدی به چه نفرینی دچارم کردی زمین…
سرپیرانه چه عجوزی درخارآتش سپندم کردی
دردست کدام عزراییل تن پس نمی دهم
ازچه دیوارخرابی آویزانم….که چارپاره تنم آسان نم پس نمی دهد
درگردون کدام سپهرراز دل باختم ازچه باده ای مستم که هوشیار نمی شوم دورگردون….. م. مهتاب آفرین ها…. سربلندباشید
پاسخ
مهر 1, 1398
خانم ایزد سرشت ، از اثر زیبا و دلنشین شما که حقیقتا تاثیر گذاری بر خواننده داشت بی نهایت لذت بردم . ماندگاری داشت و روان بود…
همراهی شما را قدردان هستم و درود بر شما
پاسخ
مهر 1, 1398
درودها بزرگوار
قلمتان همیشه سبز
مانا باشید و موفق💐
پاسخ
مهر 1, 1398
با سپاس از همراهی و حضور پر مهرتان ، درود بر شما
پاسخ
بستن فرم