🍃🌷🍃به پایگاه ادبی شعر پاک خوش آمدید 🍃🌷🍃

 جنگل اندوه

(ثبت: 238704) اردیبهشت 17, 1400 

‍ ‍ ‍ ‍ ‍ ‍ ‍ ‍ ‍ ‍ ‍
من از جنگل خاکستری اندوه برمیگشتم
وقتی که تمام روز و شبهای من
پر از صدای شیون دخترکی بود
که یک شب باد او را از ایوان خانه شان ربود…
وقتی تمام صورتکهای شهر آهنی
به جنگل ابر بدل شد
و آدمها
شکل درختهای سیاه و سپید را
به خود میگرفتند،
من با هر قدم که میدویدم
گویا سایه ی ناشناس روح سرگردان زنی را به دنبال خود میکشیدم
که شکل پیری من بود…
زنی که در انتظار آمدن مردی از قبیله ی باران
نه تنها گیسوانش
که چشمهایش نیز سپید شد…
…وقتی صدای مهربان تو
از آن دور دستها شنیده شد
من برگشتم و نگاه کردم
به امتداد جاده ای که به تو،
نه. به شروع کابوسهای شبانه ی من
میرسید……..

 

 

 

 

نظرها
  1. حسین شیرکوند

    اردیبهشت 17, 1400

    🌹🌸🌺🏵️🌷🌻💐

  2. طارق خراسانی

    اردیبهشت 17, 1400

    سلام و درود

    قلم توانایی دارید
    امیدوارم همیشه شاد باشید و کابوس ها محو شوند

    در پناه خدا 🌿👏👏👏👏👏🌹🌿

    • فاطمه صادقی

      اردیبهشت 17, 1400

      بودن در جوار شما خوبان باعث افتخارمه…و اینکه سیاه مشقامو با نگاه پر مهرتون امضا میفرماین سپاسگزارم

  3. مدینه ترکاشوند

    اردیبهشت 17, 1400

    درودتان شاعر ارجمند
    درود بر شیوایی کلامتان
    پایدار و برقرار باشید
    🙏🌸

بستن فرم


سلام و درود
بسیار زیباست
سپاس از حضورتان
لذت بردم
شادکام باشید
در پناه خدا