🍃🌷🍃به پایگاه ادبی شعر پاک خوش آمدید 🍃🌷🍃
رها کردم دل و جان را ، به شوقِ مهرِ عاقل ها
نشد از جمع عاقل ها مرا جز درد حاصل ها
دلِ دیوانه ی عاشق، به خون رقصد ز غافل ها
الا یا ایها الساقی، اَدِر کَاسَاً وَ ناوِلها
که عشق آسان نمود اول، ولی افتاد مشکلها
به گیسویش سپردم دل، مگر بر کار دل آید
ز جان بگذشتم و آخر، نیامد دل که برباید
چه بیهوده پی اش خلقی، که او رُخساره بنماید!!
به بوی نافهای کآخر، صبا زان طره بگشاید
ز تاب جعد مشکینش، چه خون افتاد در دلها
جهانِی را نمی خواهم که در هر منزلش ماتم
گرفته تاج شاهان را، شکسته جام ها از جَم
به گوری بُرده بهرامی، به نابودی شوی مُلزَم
مرا در منزل جانان، چه امنِ عیش، چون هر دَم
جَرَس فریاد میدارد، که بربندید محملها
اگر خواهی دو روزی را، دلت از غم فرو شوید
غمی بر شادی ات ای دل، ز حسرت روز و شب موید
به راهِ معرفت باید، که سالک آن بجان پوید
به می سجاده رنگین کن، گرت پیر مغان گوید
که سالک بیخبر نَبوَد، ز راه و رسمِ منزلها
خطر می بارد از هر سو، به سر، بَر مرگ خود مایل
به هر سو میروم موجی، ز غم بر گردِ من حایل
[۱]
به دریایی و گردابی، شبی بر ظلم خود قایل
شب تاریک و بیمِ موج و گردابی چنین هایل[۲]
کجا دانند حال ما، سبکباران ساحلها
به خود کامی چه آتش ها، ببردم بَر دل و بَر سَر
نهان دَر پرده اش سازم، که این آتش نگیرد دَر
چو گیرد دَر، بسوزاند، خدا را، خشکی و هم تَر
همه کارم ز خود کامی، به بدنامی کشید آخر
نهان کی ماند آن رازی، کز او سازند محفلها
اگر تو سالک راهی، از او غایب مشو حافظ
وگر در فکرِ درگاهی، از او غایب مشو حافظ
پیِ دیدارِ آن ماهی؟ از او غایب مشو حافظ
حضوری گر همیخواهی، از او غایب مشو حافظ
متی ما تَلـقَ من تَهـــوَی…، دَع الدنیــــا و اهمِلهـــا
مخمس با تضمین از غزلِ حافظ
26 فروردین 1393
پ . ن
[۱] . حایل -[ ع . حائل ] (ص .) مانع میان دو چیز جداکننده [۲] . هایل – (یِ) [ ع . هائل ] (اِ فا.) هولناک ، ترساننده حضوری گر همیخواهی از او غایب مشو حافظ متی ما تَلقَ من تَهوَی دَع الدنیا و اَهمِلها معنی: اگر حضور قلبی می خواهی پیوسته او را در نظر داشته باش؛هر وقت به کسی که دوستش داری بر خوردی،دنیا را واگذار و آن را نادیده بگیر. تَلقَ: از فعل لَقِیَ یَلقَی و مصدر لِقاﺀ به معنی کسی را دیدن یا با کسی برخورد کردن. تَهوَی: از فعل هَوِیَ یَهوَی و مصدر هَوَی به معنی دوست داشتن. دَع : فعل امر از فعل وَدَعَ یَدَعُ و مصدر وَدع به معنی ترک کردن و واگذاشتن. اَهمِل: امر از فعل اَهمَلَ و مصدر اِهمال به معنی بی مصرف گذاشتن چیزی یا فراموش کردن آن. حاصل معنی اینکه اگر می خواهی حضور قلبی با معشوق داشته باشی از یاد او غافل مباش،و وقتی به معشوق رسیدی هرچه را که جز اوست نادیده بگیر.
کاربرانی که این شعر را پسندیده اند (8):
فروردین 26, 1403
سلام و درود . شعر فارسی به این گونه بازگشت به سرچشمه نیاز مبرم دارد. تشکر از اهتمام ارزشمندتان به سرودن این مسمط 🌷
پاسخ
فروردین 26, 1403
سلام و درود
خوشحالم از شعور برتر و اندیشه های والای شما گرانمهر
در پناه خدا 🌱🙏🌹🌱
پاسخ
فروردین 25, 1403
سلام و درود بر شما
بسیار زیباست
پاسخ
فروردین 26, 1403
سلام و درود بر دخت شاعرم
سپاس از حضور همیشه گرمت
در پناه خدا 🌱🙏🌹🌱
پاسخ
فروردین 25, 1403
درود استاد طارق گرامی
مثل همیشه ناب و زیبا
🌺🌺🌺👏👏👏❤️❤️❤️
پاسخ
فروردین 26, 1403
سلام ودرود بر برهان نازنینم
سپاس از حضور پر مهرتان
در پناه خدا 🌹
پاسخ
فروردین 26, 1403
درود استاد
زیباست
ماندگار باشید
با آرزوی توفیق الهی برای شما و خانواده محترم 🌷🌷
پاسخ
فروردین 26, 1403
سلام بر حضرت دوست
جناب حسینی
سپاس از حضور آن بزرگمهر
در پناه خدا 🌱🙏🌹🌱
پاسخ
فروردین 26, 1403
جناب طارق ارجمند
بازهم تضمین زیبایی از حافظ مهمان قلم سبزتان بودیم.
درود بر شما
❤️👏❤️❤️👏👏
پاسخ
فروردین 26, 1403
سلامودرود بر گوهر پاک
سپاس از مهر حضورتان
پر پناه خدا 🌱🙏🌹🌱
پاسخ
فروردین 26, 1403
درود استاد طارق…
مثل همیشه عالی 👏👏👏💐💐💐
پاسخ
فروردین 26, 1403
سلامودرود بر حضرت استاد حجت گرانمهر
سپاس از مهر حضور آن گرانقدر
در پناه خدا 🌱🙏🌹🌱
پاسخ
فروردین 30, 1403
عرض ادب و ارادت جناب استاد خراسانی. مهمان مسمط زیبایتان شدم، با حضور حضرت حافظ و لذتی فراوان گشت حاصل ها. دستمریزاد.
فقط مصرع دوم بیت اول را اجازه می خواهم اینگونه بخوانم:
رها کردم دل و جان را ، به شوقِ مهرِ عاقل ها
نشد از جمع عاقل ها مرا جز درد حاصل ها
قلمتان همواره نویسا
🥀🥀💙🥀🥀
پاسخ
اردیبهشت 4, 1403
سلام و درود حضرت دوست
نظر حضرتعالی ، عالی ست
اطاعت خواهد شد
الان ویرایش می کنم
سپاس از حضور مثمر ثمر آن کرانمهر
در پناه خدا 🌱🙏🌹👏🌱
پاسخ
بستن فرم