🍃🌷🍃به پایگاه ادبی شعر پاک خوش آمدید 🍃🌷🍃
دیدم که یکی مرد خدا بود و مروِّت
هم اهلِ صفا بود و هم او اهلِ محبت
خاموش و به لب زمزمه ذکر خدا داشت
چون آهوی رَم کرده فراری ز قضاوت
در جمع به یک گوشه و انگار نبود او
نه گوش به غیبت بسپرد و نه به تهمت
نه چشم طمع داشت به مال دگران و
نه سخت دوان بود پی ثروت و شهرت
پرسیدم از او راهِ حقیقت ننمایی؟
آن مرد چه سر بسته مرا کرد نصیحت!
«تا سگ نشوی کوچه و بازار نگردی
هرگز نشوی گرگِ بیابانِ حقیقت»
کاربرانی که این شعر را پسندیده اند (6):
کاربرانی که این شعر را خوانده اند (12):
تیر 2, 1399
🌿👏👏👏👏بسیار زیباست
🌺🌸🌷🌸🌷🌸🌷🌸
پاسخ
تیر 2, 1399
سلام و عرض ادب و احترام
حضورتان استاد گرامی قدر
بسیار زیبا بود و تامل برانگیز
دست مریزاد و درودتان باد🌺
پاسخ
تیر 2, 1399
سلام و درود به بزرگ بانوی پاک
سپاس از حضور آن بزرگوار
در پنله خدا 🌿🙏❤️🌿
پاسخ
تیر 2, 1399
احسنت جناب استاد عزیز بسیار دلنشین🌸🌺🌷🌹
گر از دل و با سعی رَوی روی به مقصد
البته خداوند گشاید در نعمت
پاسخ
تیر 2, 1399
سلام و درود
دقیقا همان است که حضرتعالی فرموده اید.
سپلس از مهر حضورتان
در پناه خدا 🌿🙏❤️🙏🌿
پاسخ
تیر 3, 1399
لعنت به من که حقیقت نوشته ام… از یس دروغ راست نوشته اند خل شده ام…
پاسخ
تیر 3, 1399
سلام و لب مریزاد بزرگمرد
غزلی روان و ملیح همراه با تصاویری دلنشین
شکوه قلمت استوار
👏👌🌹🌹
پاسخ
تیر 3, 1399
هم آموختم و هم لذت بردم …
این اثر پیام داشت و ریشه در واقعیت…
درود بر شما
پاسخ
بستن فرم