🍃🌷🍃به پایگاه ادبی شعر پاک خوش آمدید 🍃🌷🍃

 خاطره

(ثبت: 261191) تیر 3, 1402 

 

آهسته بکوب درب را! … انگار…
از باغچه یاس رازقی می‌چیند!
انگار صدای خواهرم آمد
این خانه هنوز خواب می‌بیند…

این خانه هنوز خواب می‌بیند…
در آینه‌ها ترانه می‌خوانیم
در جست ‌و جوی «جزیره‌ی گنجیم»
دلباخته‌یِ «سپید‌ دندانیم»

لبخند پدر بزرگ خالی نیست
خورشید به ما چقدر نزدیک است!
افسوس که مادرم نمی‌دانست
این روز، شبش عجیب تاریک است!

آن فصل چقدر زود شد قصه
برگرد بگو که سال‌مان خوب است
انگار کنار هم خوشیم هر‌روز
انگار هنوز حال‌مان خوب است!

این خانه هنوز خواب می‌بیند…
بیدار نکن مرا و ساکت باش!
پشتِ در خانه، شاعری تنها
مانده‌ست فقط صدا از او: … داداش!…

 

▪️شاعر: سیامک عشقعلی

#پی_نوشت:
خاطره‌ها مشغول زندگی‌شان هستند
چه ما باشیم چه نباشیم!
عکسی که به لطف تلفن‌ همراهم گرفتم
بغضی که مرا برد
و این شعر!

 

 

 

کاربرانی که این شعر را پسندیده اند (1):

کاربرانی که این شعر را خوانده اند (4):