🍃🌷🍃به پایگاه ادبی شعر پاک خوش آمدید 🍃🌷🍃

 قضاوت

(ثبت: 269465) اردیبهشت 13, 1403 

 

پیش ما دلشدگان مسجد و میخانه یکی‌ست!
عطر سجاده و هر مستی پیمانه یکی‌ست!

عقل از روز ازل خواست نجاتت بدهد
قلب اگر راهنما هست که پایانه یکی‌ست

معرفت باشد و یک‌ جرعه تواضع، به خدا
بر در خانه‌ی او دوست و بیگانه یکی‌ست!

ناخلف هستم اگر جانِ برادر، به تو چه!
میهمانیم بیا، صاحب کاشانه یکی‌ست

زلف زیبا و دلِ خون شده در قصه‌ی ما…
من در این سینه و او بر سر مو… شانه یکی‌ست!

آخرش بغض زلیخا تب فرهاد چه کرد؟
وصل یا هجر شد اما خودِ افسانه یکی‌ست

لحنم ایراد اگر داشت ببخش ای همه لطف
حق که قاضی بشود، عاقل و دیوانه یکی‌ست!

«سیامک عشقعلی»

از کتابِ: من وارثِ اندوهِ پایین‌شهر هستم.

 

 

 

کاربرانی که این شعر را پسندیده اند (2):

نظرها
  1. معصومه بیرانوند

    اردیبهشت 13, 1403

    سلام و درود بر شما
    بسیار زیبا

  2. مدینه ترکاشوند

    اردیبهشت 14, 1403

    عاااالی دستمریزاد قلمتان نویسا
    شاعر عزیز

بستن فرم


سلام و درود
بسیار زیباست
سپاس از حضورتان
لذت بردم
شادکام باشید
در پناه خدا