🍃🌷🍃به پایگاه ادبی شعر پاک خوش آمدید 🍃🌷🍃
نامت فقط بر سر در بازار و دکان هاست
اما شعور فاطمی از ذهن ها منهاست
اینجا تو را تنها برای نوحه می خواهند
بر چشم های کورمان سربند یا زهراست
حال تو را حتی لب شمشیر می فهمد
وقتی حسینت زیر تیغ تیر ها پیداست
اما سپاه سایه ها هرگز نفهمیدند
خورشید خون آلود مغرب باز هم بالاست
تاریک، روشن بود و ما شاید خطا کردیم
حال بد امروزمان از ماست یا بر ماست؟!
نور و سیاهی تا ته دنیا هم آغوشند
اما یکی از این دو تا، در انتها تنهاست
روزی همین خورشید هم خاموش خواهد شد
شاید سیاهی حاکم پیروز این دنیاست
پیکی به سوی کربلا از ما خبر می برد:
اینکه لوای ظلم تا دنیاست پا بر جاست
کاربرانی که این شعر را پسندیده اند (8):
کاربرانی که این شعر را خوانده اند (12):
مرداد 21, 1401
خانم لیلا صالح عزیز
زیبایی قلمتان ستودنی است
درود بر شما
🙏🌹🌹🌹
پاسخ
مرداد 21, 1401
سلام و درود بر استاد عزیزم بانوی زیبا سرا.
سپاسگزارم از لطف و محبت شما مهربانم.
در محضرتان شاگردی می کنم.
مراقب خودتان باشید.
یا هو.🌺❤️
پاسخ
مرداد 21, 1401
سلام دخترم لیلا جان
وقتی شعری به امضاء لیلا صالح مزین باشد باید نخوانده آن را شاهکار نامید.
خیلی زیباست و درودها بر تو ملکه ی شعر پاک
در پناه خدا 🌿👏👏👏👏👏👏👏👌🌹🌿
پاسخ
مرداد 21, 1401
سلام و درود بر استاد و پدر مهربانم.
سپاسگزارم از لطف و محبت بی کران شما عزیز بزرگوار.
در محضرتان شاگردی می کنم استاد.
خدا حفظتون کنه انشالله.
یا هو.🌺
پاسخ
مرداد 22, 1401
درودها بانو صالحی ارجمند
و افرین
◇◇◇◇
غزل های درد
لیلی بخوان دوباره غزل های درد را
پس لرزه ی فلات گسل های درد را
بهتر ز هر کسی تو برایم ترانه کن
حال و هوای ضرب مثل های درد را
اینجا اگرچه بوسه به پیغام تللری
کر کرده گوش پچل های درد را
آماد کن برای رهیدن ز ناله ها
این خفتگان چرک دمل های درد را
جز تیغ نیشتر به خدا چاره ای نیود
درمان خیرِ عمل های درد را
باید دمی پیاده شویم از سمند خود
این کوره راه کوه و کتل های درد را
این دیدگان که لایق دیدار شان نشد
با چشم دل بگو تو، محل های درد را
🔷️ و ارادت🌹🌿
پاسخ
مرداد 23, 1401
سلام و درود بر استاد مهربانم.
خیلی خوش آمدید بزرگوار.
قدم رنجه فرمودید.
ممنون از شعر بسیار زیبای شما.
در پناه حق برقرار باشید.
یاهو.🌺
پاسخ
آبان 16, 1401
حس می کنم
هنوز پی آن پیامد شوم
به پهلوی تو
دردی پنهان ، پرخاش می کند
و از هُرم آن هیمه ی سوزان
در دل تو خرماپزان مشقت است
و هنوز آسمان چشمت
از صاعقه ی آن سیلی
بارانی ست ..
فغان ای فاطمه
در تابوت کهکشان
تو دوش برفتی بر دوش آن شهسوار
به بی نشان سرا
و از گور تو جز گریه های علی
نشانی بر جای نماند
اینو سال ۸۹ نوشتم شهرستان منوجان بود نزدیک بندرعباس
دو چیز مرا به خوانش بیشتر این صفحه ترغیب می کند یکیش این که این قلم شرافتمنده و دوم ثابت می کنه از قضا دین و حکومت هرچند به ظاهر دو برادر خونی اند در ایران ، اما می توان دیندار و مذهبی بود و یک شیعه ی مخلص ، اما به حکومت وابسته نبود. و این صفحه با شاعرش دقیقن مصداق همین حالتند
🌾🌾🌾🌹🌹
پاسخ
بستن فرم