🍃🌷🍃به پایگاه ادبی شعر پاک خوش آمدید 🍃🌷🍃
داستان عمر ما
می رود آهسته از کف کاروان عمر ما
لحظه های کوته نام و نشان عمر ما
تا سرشت آدمی خاکی شد از روز ازل
شوق پرواز از چه دارد آسمان عمر ما
کو قدی آزاده کز جور زمانه خم نشد
کو توانی تا کشد تیر از کمان عمر ما !
سال ها پابند این دنیای پر آوازه است
یک سر دیوانه تا شد دیدبان عمر ما
راه خود کم کرده ایم ای همرهان نازنین
شعله ای کو تا زند آتش به جان عمر ما
گردش گیتی بدور خویش بی پروا نبود
گر که میشد لحظه ای را ناگران عمر ما
خامه از مهر و وفا آرید و کلکی از صفا
تا نویسد رمز و راز و داستان عمر ما
کاربرانی که این شعر را پسندیده اند (8):
کاربرانی که این شعر را خوانده اند (12):
آذر 13, 1398
سلام و درودتان باد استاد عزیز
🌺🌺🌺🌺🌺🍃🌿💐
پاسخ
آذر 13, 1398
دستان عمر ما ….
البته اعتقاد دارم که داستان عمر من جایگزینی مناسب تری بود زیرا هر کدام از ما داستانی مجزا برای خودمان داریم . البته در کل همه زیر یک آسمان هستیم…اما زمینی بر آن پای گذاشته ایم به یک رنگ نیست … بر خلاف آسمان که هر کجا برویم یکرنگ است.
زیبا بود و دلنشین همچون همیشه و درود بر شما
پاسخ
آذر 13, 1398
درودها
استاد معصومی عزیز
زیبا و رسا و دلنشین
دست مریزاد
🌸🌸🌸🌸🌺🌸🌸🌸🌸
پاسخ
آذر 13, 1398
درودها آقای معصومی
سپاس از اشتراک گذاری
مانا باشید به مهر بزرگوار💐🙏
پاسخ
آذر 13, 1398
سلام جتاب معصومی عزیز
در یک کلام لذت بردم
عالی ست
در پناه خدا 🌿👏👏👏👏👏👏🌿
پاسخ
آذر 13, 1398
درودهایتان
استاد معصومی ارجمند،
کاش سروش زیبایی را که در حاشیه ی پیام قبلی فرستادید،
بصورت شعر مستقلی در سایت ها قرار دهید. سپاس🙏
پاسخ
آذر 14, 1398
درودها استاد معصومی عزیز
لذت بردم.
فقط بنظرم در این مصراع:
گر که میشد لحظه ای را ناگران عمر ما
اگر اینطور باشد زیبایی اش نمایان تر می شود:
گر که میشد لحظه ای دل ناگران عمر ما
پاسخ
آذر 14, 1398
درود و ارادت
جناب زمانیان نازنین
سپاس از دقت نظر شما
…
موافقم با جنابعالی اما
شاید نسبت دادن “دل” به “گیتی در حال گردش” موجب بحث گردد که بدین صورت نوشته ام
پاسخ
آذر 15, 1398
بسیار زیباست و تامل برانگیز
درودها استاد گران قدر🌺
پاسخ
بستن فرم