🍃🌷🍃به پایگاه ادبی شعر پاک خوش آمدید 🍃🌷🍃

 در انتظار قدم های نور

(ثبت: 237978) فروردین 23, 1400 
در انتظار قدم های نور

 

سکوت را بازی کردند
همچون نقش مهتاب بر صحنه آب
و از گوشه چشمانی به خیسی تمام دریا ها
بر خاک چکیدند سرخ

آنان زخمی عمیق بودند
تو در توی طویل تاریخ
همچون بادگیری خموش
که فر و خوردن بغض باد
شرافت طوفانشان داد

در این پرده
دیگر مردان و زنانی
با سایه ها یی معلق
دست و پا می زد ند
شبیه بیرقی در تلاطم
که سرود آبی میهن را می خواند
و چشمان خیره و خسته را
با خود به بی قراری می کشاند

این حکایت نا تمام بی انتها
این درد فراموش شدن در انزوا
زخم بر زخم ساییدن است و
بیهوده به انتظار نشستن
در مسیر کوره راه …
این سرگذشت چشمها و اشک ها
دست های افتاده بر زمین سینه ها
پا ها و زنجیر ها ست
تا تاج هست و تخت
تا خاک هست و خون
تا مادران ، شجاعت و غیرت بزایند
خنج می خورد سینه تاریخ
از دست های خالی و بیشمار
کی باز می شود پنجره
کی می رقصد پرده با نسیم سپید ه
تا نور سر تا سر اتاقم
قدم بزند

امیر جلالی

 

 

 

 

نظرها 10 
  1. فریبا نوری

    فروردین 23, 1400

    تا تاج هست و تخت
    تا خاک هست و خون
    تا مادران ، شجاعت و غیرت بزایند
    خنج می خورد سینه تاریخ
    از دست های خالی و بیشمار

    درودها جناب جلالی گرانقدر

    کی باز می شود پنجره
    کی می رقصد پرده با نسیم سپید ه
    تا نور سر تا سر اتاقم
    قدم بزند

    👏👏🌿🌿👏👏

    • امیر جلالی

      فروردین 24, 1400

      حضور ارزشمند شما را قدردان هستم و سپاس که خواندید .
      درود بر شما

  2. حسن مصطفایی دهنوی

    فروردین 23, 1400

    سلام و درود استاد
    بسیار زیباست
    در پناه خدا
    🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹

    • امیر جلالی

      فروردین 24, 1400

      جناب مصطفایی عزیز سپاس از همراهی و اظهار لطف شما
      درود بر شما

  3. محمدعلی رضاپور

    فروردین 23, 1400

    تا مادران، شجاعت و غیرت بزایند

    سلام و درود و ارادت،
    جناب جلالی عزیز ❤️🙏

    • امیر جلالی

      فروردین 24, 1400

      جناب رضاپور گرامی ، همراهی شما را قدردان خواهم بود و درود بر شما

  4. طارق خراسانی

    فروردین 23, 1400

    سلام

    لحظاتی مبهوت این اثر ارزشمند بودم
    این دریای شعور و احساس مرا عمیقا در خود فرو برد
    این سرگذشت چشمها و اشک ها
    دست های افتاده بر زمین سینه ها
    پا ها و زنجیر ها ست
    تا تاج هست و تخت
    ای کاش پرنده خلق میشدم نفسی آزاد بودم نفسی آرامش داشتم نفسی بی هیچ تکلفی زندگی می کردم و هرگاه دوست داشتم که دیگر نباشم اوج می گرفتم تا مائده ای شوَم برای شاهین و جوجه هایش

    درودتان

    در پناه خدا

    🌿👏👏👏👏🌿

    • امیر جلالی

      فروردین 24, 1400

      جناب خراسانی زیز و بزرگوار ، اینکه نگاه شما بر نوشته بنده حقیر افتاد ، خود جای بسی خوش حالی است و افتخار،
      قطعه زیبای شما را که می خوانم ، می بینم که چه آرزوی آشنایی است … ای کاش پرنده ای بودم …
      درود بر شما

  5. مینا یارعلی زاده

    فروردین 24, 1400

    تا تاج هست و تخت
    تا خاک هست و خون
    تا مادران ، شجاعت و غیرت بزایند
    خنج می خورد سینه تاریخ
    از دست های خالی و بیشمار
    کی باز می شود پنجره
    کی می رقصد پرده با نسیم سپید ه
    تا نور سر تا سر اتاقم
    قدم بزند

    امیر جلالی

    به به درودها و دستمریزاد به سرورم استاد جلالی گران ارج
    چقدر عالی و باشکوه قلم زدید مثل همیشه از خواندن اثر دلنشین شما سراپا تحسین گویتان شدم
    زنده باشید زنده باشید
    🙏🙏🙏

    • امیر جلالی

      فروردین 24, 1400

      خانم یارعلی زاده مهربان و همراه ، نظر لطف شما موجب امتنان است و سپاس . همراهی شما همیشه ارزشمند بوده و خواهد بود . درود بر شما

بستن فرم


سلام و درود
بسیار زیباست
سپاس از حضورتان
لذت بردم
شادکام باشید
در پناه خدا