🍃🌷🍃به پایگاه ادبی شعر پاک خوش آمدید 🍃🌷🍃
دخترم باش
که من
تنهایم
«
من و چشمانِ تو و شورِغزل
با تو باید بسُرایم از عشق
تا تو هستی همه دَم می خوانم
شهر و هر کوچه، سَرایم، از عشق
»
تا تو هستی
دلم آرام
ندارد آلام
«
با تو من بود و نبودم عشق است
تا تو هستی همه ذرّاتِ وجودم عشق است
«
آه از این فاصله ها
چه کنم؟
دور ترین،
خورشیدم…
کاش
یک لحظه کنارم بودی
کاش یک بوسه تو را می دیدم
»
بی تو در غربتِ تنهایی خود خواهم مُرد
با غم و هیبتِ شیدایی خود خواهم مُرد
«
شاد زی سرو گل آوازه ی من،
ماهِ من،
ماه تر از ماه،
نگهدار تو الله،
وَ هر روز تو
دلخواه…
»
دل دیوانه به دستت دادم
با تو اینگونه همیشه شادم
ای خداوند محبت، ای عشق
نروی تا به ابد از یادم
7 اردیبهشت 1400
پ. ن
شعر خوشه ای بوده و قالب آن از اجماع قالب های شعری می باشد.
شعر، با وحدت قالب های سپید، چهار پاره ، سه گانی، مفرد، نیمایی، مفرد، بحر طویل (مشکوک به نیمایی ) و چهار پاره سروده شده است.
کاربرانی که این شعر را پسندیده اند (7):
اردیبهشت 8, 1400
بسیار بسیار زیبا بود استاد بزرگوار❤💜
پاسخ
اردیبهشت 9, 1400
سلام و درود
سپاس از مهر حضورت
در پناه خدا 🙏❤️🙏
پاسخ
اردیبهشت 8, 1400
سلام و درود و ارادت ❤️ 🙏
پاسخ
اردیبهشت 9, 1400
سلام بر عزیز جان
سپاس از حضور بهاری ات
در پناه خدا 🌿🙏❤️🙏🌿
پاسخ
اردیبهشت 8, 1400
سلام استاد خراسانی گرانقدر
سروده ای بسیار عالی و دلنشین و سرشار از احساس ناب
باشید و بسرایید به مهر
سپاس
🌹🌺🌹🌺🌹
پاسخ
اردیبهشت 9, 1400
سلام
سپاس از لطف و مهرِ ماندگارتان
در پناه خدا 🌿🙏❤️🙏🌿
پاسخ
اردیبهشت 9, 1400
استاد عرض ادب و احترام،بسیار دلنشین و گیرا و خوش آوا و….لذت بی پایان نصیب شد شادی بی پایان بهره یتان
پاسخ
اردیبهشت 9, 1400
سلام و درود
سپاس از حضور مشوقانه ی آن عزیز
در پناه خدا 🌿🙏❤️🌹🌿
پاسخ
اردیبهشت 9, 1400
سلام و درود استاد طارق خراسانی
بسیار زیباست
شادکام باشید
🌹🌹🌹🌹🌹🌹
بنده مصطفی مصطفایی فرزند شاعر حسن مصطفایی دهنوی هستم ، خود ایشان سال 1371 رحمت خدا رفته اند ، روی شعر اسیر دام مطلبی نوشته بودید خواستم یاد آوری کنم
با عرض پوزش و معذرت از محضر شما
پاسخ
اردیبهشت 9, 1400
سلام و درود
خدا رحمت کند آن بزرگوار را
و خداوند عمر طولانی باعزت نصیب شما و خانواده گرامی کناد
سپاس از مهر حضورتان
در پناه خدا 🌿🙏❤️🌿
پاسخ
اردیبهشت 10, 1400
خاطرات تلخ
در خیالم خاطرات آن زمستان مانده است
جای پای رفتنت در آن خیابان مانده است
بسکه دستان جدایی دست سردم را فشرد
دستم از لمس دگر دستی، هراسان مانده است
هیچ گنجشکی نمی فهمد زمان پرزدن
از چه ترسی شاخه ام این گونه لرزان مانده است
بار دیگر اشک هایم بی قراری می کنند
بار دیگر گونه هایم زیر باران مانده است
مثل ابراهیمم اما قصه ام برعکس اوست
کعبه ام از دست اسماعیل ویران مانده است
(یاری اندر کس نمی بینیم یاران چه شد؟)
چارسویم دشنه های نارفیقان مانده است
ای اجل! پیشم بمان، می ترسم از تنها شدن
در نفس هایم به قدر لمس تو جان مانده است
خوش بین
پاسخ
اردیبهشت 11, 1400
سلام و درود
به به
چه غزل نابی
دستتون درد نکند
سپاس از این حضور شور انگیز
در پناه خدا
🙏❤️👏🙏
پاسخ
اردیبهشت 11, 1400
بسیار زببا سرودید اقای خراسانی🌺🌺🌺
پاسخ
بستن فرم