🍃🌷🍃به پایگاه ادبی شعر پاک خوش آمدید 🍃🌷🍃

 دور افتاده…

(ثبت: 247762) اردیبهشت 27, 1401 

.

دور افتاده تک درختی که دور تا دور آن بیابان بود
ایستاده میان زمانها دست هایش شکوفه باران بود
.
کاروان رفته بود و من ماندم با قطار دل بی قراران
یاد او در حولی قلبم چشم من در پی کاروان بود
.
بوی اردیبهشت جاری شد باد می آمد از دور و نزدیک
بال می زد به هرسو پرنده رود بالنده و خروشان بود
.
بر تن ترد شاخه ها گلخند لحظه ها با پیامی بهاری
سبزه ها مخملین و جان آویز آبشار امیدافشان بود
.
روی آورد سویش الهامی اشک غلتید کنج چشمانش
از بلندای تپه راهی شد استرس داشت گاه لرزان بود…
.
کیست او چیست او چه می جوید عابری در خیابان رویا
جلوه ای در میان تماشا او که در پیچ و تاب و حیران بود
.
سهمش از زندگی جان بر لب سفره ی غصه گسترده تقدیر
دست خالی تر از قحط سالی اول و آخرش پریشان بود
.
ما در این قصه رو دست خوردیم روی خط مداوم حسرت
روسیاه از غبار اغواییم این هنر سازه کار شیطان بود
.
تا مسیر دروغ پا برجاست بی حیا رفته اوج از میان بر
ناروا شد روا با تلنگر کاشکی غم فقط غم نان بود
.
کاروان رفت و من نمک گیر از خاطراتی که از یاد رفته
آرزو ها که بر باد رفته این حدیث امید واران بود

 

 

 

 

نظرها
  1. حسن مصطفایی دهنوی

    اردیبهشت 27, 1401

    درودها بر شما استاد گرامی ادیب فرزانه و فرهیخته
    بسیار زیبا، دلنشین و سرشار از احساسات لطیف سروده اید
    قلمتان نویسا
    🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹

  2. طارق خراسانی

    اردیبهشت 27, 1401

    سلام. و درود

    بسیار زیبا

    در پناه خدا
    🌿👏👏👏👏👏👏🌿

  3. مهدی سیدحسینی

    اردیبهشت 27, 1401

    درود🌹🌹