🍃🌷🍃به پایگاه ادبی شعر پاک خوش آمدید 🍃🌷🍃

 * دو اخوانیه ی تاریخی!

(ثبت: 261341) تیر 25, 1402 
* دو اخوانیه ی تاریخی!

*اشاره:
سوم خرداد ماه 1379 شمسی برای دیدن عمران صلاحی به دفتر گل آقا رفتم.او حضور نداشت و من نامه ای منثور و منظوم حاوی درد دل و بثّ الشکوی برایش گذاشتم.بیستم تیرماه همان سال،جواب نامه را دریافت کردم با اخوانیه ای منظوم از آن دوست و استاد ارجمند و گرانمهر که خدایش رحمت کناد…. هر دو اخوانیّه ذیلآ از نظر میگذرد:

*** *** ***

سلام آقای «عمران صلاحی»
که دُردطنز داری درصراحی
در این دوران که جوراجور جور است
عزیزمن! بگو حالت چطور است؟
سه شنبه سوّم خرداد امسال
برای دیدن یاران مفضال
نهادم با تمام خستگی پا
به دفترخانۀ طنز «گل آقا»
پس از احوالپرسی با تنی چند
ازاذناب گل آقای خردمند
سراغ حضرت عالی گرفتم
ندانی با چه خوشحالی گرفتم
جوابم دادمنشی : صبح فردا
«صلاحی»جان ما میآید اینجا
دوگوش آویخته تا روی شانه
از آنجا صاف برگشتم به خانه
غرض ؛ میخواستم حالت بپرسم
ز وضع و حال امسالت بپرسم
کنارت لحظه ای آرام گیرم
ز صهبای کلامت کام گیرم
نگفتم تاکنون هرچند با تو
«صلاحی»جان که می میرم صفاتو
دلیلش مشکلات روزمرّه ست
که براعصاب ما مانند ارّه ست
وگرنه آرزومندم که هرروز
کنارت باشم ای یار دل افروز
خدا را بوده ام از نوجوانی
ارادتمندت این باید بدانی
گرفتم همدل و همراه هستیم
کجا از حال هم آگاه هستیم؟
چرا این روزگارسفله پرورد
پریشان چون بنات النعشمان کرد؟
غرض ؛این شکوه ها از چرخ گردون
بماند،خواهشی دارم هم اکنون
تقاضایی مرا باشد ز سرکار
بیا ومنّتی بر بنده بگذار
صریح و واضح و بی پرده و راست
به فوریّت (دلت البته گر خواست)
مرا از وضع طنزم با خبرکن
دو خط بنویس و اظهارنظرکن
«گل آقا» در غیاب و درحضورم
فراوان گفته ای سنگ صبورم
که باشدطنزهایم در جزالت
چو آثار«جلی»،اشعار «حالت»
نه تنها او که چندین فرد دیگر
ازاستادان بر این قولند و باور
از این اظهارها البته خرسند
نبودم هیچگاه ای یارفرمند
بدین خاطرکه تأثیر از دو استاد
که در فردوس بادا روحشان شاد
نه حالا و نه درماضی گرفتم
شمارا این میان قاضی گرفتم
گراشعارم از آن دو رونوشت است
به زعم من نه زیبا بلکه زشت است
یکی ناشاعرم مغبون وبی رگ
اگرسازم عنِ مصنوعی سگ!
نیفتداز قلم این نکته ایدوست
که نظم ونثر طنزت سخت نیکوست
محبت کرده بفرستم جوابی
ثوابی کن که در راه صوابی.

*عباس خوش عمل کاشانی (شاطرحسین*)

*نام مستعار و تخلص من در شعر طنز «شاطرحسین» است…..
:::::::::::::::::::::::::::::::::::::::::::::::::::::::::::::::::::::::::::::::::::::::::::::::::::
*اخوانیۀ منظوم «عمران صلاحی» برای «عباس خوش عمل کاشانی»

سلام ای حضرت آقای «شاطر»
نپنداری تو را بردم ز خاطر
شنیدم سوم خرداد امسال
به اینجا آمدی خندان و خوشحال
نبودم تا ببینم روی ماهت
نشانم بوسه ای روی کلاهت
«تورامن چشم در راهم»حسابی
که هم خوش لهجه هم حاضرجوابی
فقط یکشنبه ها و چارشنبه
من اینجا می نشینم روی پنبه!
اگر اینجا نهی بار دگر پای
برایت آورم نوشابه با چای
چو بالا آمدم از روی پلّه
بدیدم پاکتی را چاق و چلّه
درونش نامه ای همچون عسل بود
فرستنده جناب «خوش عمل» بود
ز پاکت چون برون افتاد نامه
زدم هی لیس آن را مثل خامه
مشو دلگیر اگر تأخیر کردم
خودم دانم که قدری دیرکردم
برادرجان،گرفتاری زیاداست
و ایصآ گیوۀ ما هم گشاداست!
امان از مشکلات روزمرّه
به قول شعر تو : مانند ارّه
گرفتاری دهانم را اتو کرد
مرا همچون لباسم پشت و روکرد
کنون گویم صریح و پوست کنده
خوشم میآید از شعر تو بنده
روان و روشن و شیرین و ساده
به مردم میرساند استفاده
توشعرت مثل«حالت1»یا«جلی2»نیست
برایت پیش آنها صندلی نیست
و حالا نیز میترسم بچایی
اگر گویم چو «ایرج میرزایی»
تو را اشعار چون قند و عسل باد
شبیه شعرهای «خوش عمل»باد!
خود تو صاحب سبک و سیاقی
نه کوتاهی،نه باریکی، نه چاقی
برای خود زبانی خاص داری
نشان از حضرت «عباس» داری!….
به دیوانها تو را اشعار نیکوست
ولی اشعار من تخمی شد ایدوست
تو هم در طنز و هم جد اوستادی
به من با شعرهایت حال دادی
تو در باغ ادب چون برگ بیدی
چرا اینقدر از خود نا امیدی؟
هنوز ایدوست باشد اول عشق
دراین میدان تو هم هستی یل عشق
اگرچه زندگی مانند باد است
ولیکن باز هم فرصت زیاد است
به شعرت هرکه باشد بی علاقه
بکوبم بر ملاجش با ملاقه
غلط شد قافیه خواهی نخواهی
ارادتمند : عمران صلاحی.

🌸🌸💕💕

 

 

نقدها
  1. *توجه
    در اخوانیه ی منظوم استاد فقید عمران صلاحی ، در مصراع اول بیت شانزدهم مقصود از «حالت» و «جلی» اشاره به نام بلند دو استاد بزرگ شعر طنز و جد «ابوالقاسم حالت» و«ابوتراب جلی»است.

  2. *در آیینه ی «تقویم تاریخ» ………………….

    *امروز یکشنبه 25 تیرماه 1402 خورشیدی ـ 16 جولای 2023 میلادی مصادف است با: ……………….

    *تولد «رابرت شکلی» نویسنده ی امریکایی داستانهای علمی ـ تخیّلی (1928.م)

    *تولد «رینالدو آرناس» شاعر و نویسنده ی برجسته ی کوبایی (1943.م)

    *درگذشت «علیرضا شاپور شهبازی» مورّخ و باستان شناس برجسته (1385.ش)

    *درگذشت «استاد اسماعیل فصیح» نویسنده ی برجسته و نامبردار معاصر (1388.ش)

    *قتل بیرحمانه ی «روح الله داداشی» قهرمان پرورش اندام و از قویترین مردان جهان توسط اراذل و اوباش (1390.ش)

    *درگذشت «مایکل آماری» مورّخ بزرگ ایتالیایی (1889.م)

    *اعدام سبعانه ی «نیکلای الکساندرویچ» آخرین تزار روس همراه با اعضای خانواده اش (1918.م)

    *درگذشت «هاینریش بل» نویسنده ی بزرگ آلمانی (1985.م)

    *درگذشت «نیکولا سرگیین» شاعر برجسته ی آفریقایی ـ کوبایی (1989.م)

    *درگذشت «رابرت مادرول»نقّاش برجسته ی امریکایی (1991.م)

    *آتشسوزی مهیب و بزرگ رم در عهد «نرون» امپراتور خونخوار (64.م)

    *انفجار آزمایشی اولین بمب اتمی امریکا (1945.م)

    *آغاز سفر انسان به کره ی ماه (1969.م).

  3. 🧟 نازنین پسرم 🧟 ………………………..

    در یکی از روزهای تیرماه 1373 به دعوت استاد کیومرث صابری (پدر طنز نوین ایران) برای صرف ناهار به دفتر مجله ی گل آقا رفته بودم.همراه من پسرم محمدحسین بود که آن زمان نوجوانی سیزده ساله بود.پس از صرف ناهار حرفهای خودمانی گل انداخت.روانشاد صابری خیره در چهره ی محمدحسین از من پرسید: دوست داری که پسرت در آینده چه کاره شود؟ اول شما بگو تا بعد از خودش بپرسم….ومن چند بیت ذیل را با جدیت دکلمه کردم:

    دوست دارم که نازنین پسرم
    چون قوی گردد و سترگ شود

    یا گذارد قدم به وادی طنز
    یا که استاد ساز اُرگ شود

    ور نیاورد رو به این دو هنر
    لااقل آدمی بزرگ شود

    به وطن گر کسی نشد، برود
    شهردار پتر ز بورگ شود

    خودش اما همیشه می‌گوید:
    عاقبت گرگ‌زاده، گرگ شود!

    دوستان را خنده بر لب آمد و آن خنده زمانی به قهقهه تبدیل شد که گل آقا از محمدحسین پرسید:
    ــ عموجان! خودت بگومی خواهی چه کاره بشوی؟
    و محمدحسین با لحن جدی معصومانه در جواب گفت :
    ــ همونی که بابام گفت!!
    🌺🌺🌺🌺😂😂😂😂😂😂🌺🌺🌺🌺

    • طارق خراسانی

      تیر 25, 1402

      ❤️❤️❤️❤️

    • طارق خراسانی

      تیر 25, 1402

      سلام استاد نازنینم‌
      امروز از صبح تا همین الان مشغول کارهایی بودم که اگر انجامش نمی دادم مصیبت آفرین میشد .
      خسته و کوفته چون به فوشه رسیدم سریع آمدم سایت و وقتی تمام مطالب صفحه ی شما را خواندم باور کنید خستگی از تنم به قول مشهدی ها دَر رفت.
      فکر نمی کنم صفحه ای به گرمی صفحه ی شما در سایت های ادبی وجود داشته باشد .
      دلم برای دختر عزیزم خانم فریبا نوری یک ذره شده کاش ایشان بودند و مطالب زیبای شما را می خواندند هرکجا هست سلامت باشد.
      استاد عزیز سپاس از اینکه هستید
      در پناه خدا 🍃❤️❤️❤️❤️❤️🍃

      • درود و عرض سپاسگزاری.از حسن توجه و ابراز محبت تان ممنونم…..البته «خستگی از تن در رفتن یا در کردن» اصطلاحی است که در همه جای کشور کاربرد دارد و صرفآ مختص مشهد و مشهدی ها نیست.

  4. * کام دل ……………………………………

    شعر پنج بیتی زیر – وبه تعبیری غزلک کام دل – نخستین سروده ی موزون و مقفّای من در قالب غزل است که آن را در 15 سالگی سروده ام….همچنین اولین غزلی که از من در مطبوعات -مشخصا مجله ی اطلاعات دختران و پسران-چاپ و منتشرشد همین غزلک است….در مرور خاطرت خود روزی را می بینم که در شهرم کاشان برای خریدن مجله ی محبوبم «دختران و پسران» به دکّه ی روزنامه فروشی رفتم.دو سه هفته ای می شد که غزل را برای مجله پست کرده بودم و انتشارش را انتظار می کشیدم….نرسیده به خانه مجله را ورق زدم و وقتی چشمم به غزلک چاپ شده افتاد از فرط شادی در پوست نگنجیدم….به دکّه ی روزنامه فروشی برگشتم و با وجهی که مادر برای خریدن برخی اقلام خوراکی روزانه مثل نان و سبزی خوردن و … و…داده بود ده نسخه ی دیگر از مجله را خریدم و آنها را با ظرافت تمام لای اوراق بزرگ آگهی های روزنامه که جزو کاغذهای باطله ی روزنامه فروش محسوب می شد پیچیدم تا هیچ نشانی از عرق کف دست و غیره بر جلدشان نماند.آن گاه با گردنی افراشته به سمت خانه راه افتادم.در مسیر از دکّه تا خانه چنین می اندیشیدم که همه ی رهگذران می دانند شعر من در مجله چاپ شده ؛ لذا در عین شادمانی و خوشحالی به خود می بالیدم و با غرور به اطراف می نگریستم…این خاطره را بارها و بارها در طول زندگی -بخصوص زمانی که مسئول مستقیم صفحات شعر مجله ی جوانان امروز شدم- در خود مرور کرده ام و هر بار از حالات آن روز و روزگار به وجد آمده ام…و اما غزلک :
    ****** ******
    من ازدست تو امشب تاپگاهان جام می گیرم
    شراب عشق می آشامم و آرام می گیرم

    درون بستر آغوش گرمت ، نرم می غلتم
    در این شام طـــرب داد دل از ایام می گیرم

    ز چشم نیم مستت باده های اشک می نوشم
    غزل میخوانم وبا خاطری خوش کام می گیرم

    فرار از من مکن بادام چشم شوخ شیرین کار
    که من آهو اگر وحشی شود با دام می گیرم

    هنوز از فیض خاطر«خوش عمل»دربستررؤیا
    نشان از حاصل آن عشق نافرجام می گیرم.

    عباس خوش عمل کاشانی.

نظرها 10 
  1. معین حجت

    تیر 25, 1402

    درود استاد جان …
    اخوانیه‌ی تاریخی و خاطره زیبایی را به اشتراک گذاشتید، حظ بردم 🙏👏💐

    • درود وعرض دوستاری و سپاسگزاری حضرت استاد حجّت (بالغه) ی عزیز.
      🌸🌸🌸🌸🌸🌸

  2. طلعت خیاط پیشه

    تیر 25, 1402

    درود بر استاد خوش عمل کاشانی ارجمند
    زیبایی قلمتان ستودنی اُست .
    در پناه خدا پاینده باشید
    روح استاد صلاحی شاد و یادشان گرامی باد
    👏💐👏💐👏💐👏💐🌿🍃

  3. فیروزه سمیعی

    تیر 25, 1402

    درودتان جناب حضرت استاد خوش عمل کاشانی ادیب گرانقدر 🌻⁦☘️⁩
    هر دو اخوانیه که البته نمی دانم به چه معناست اینجور که فهم کردم نامه ی برادرانه باید باشد
    ولی برایم بسیار خواندنی و جالب بود و چون همچنان لبخندم محو نشده است، حظ وافر بردم و برایم تازه گی و طراوت داشت،
    می دانم دوباره می خوانم چون بسیار شیرین و طنز و جالب است
    نام و یاد عمران صلاحی و کیومرث صابری فومنی جاوید و سبز باد،
    آمین 🙏⁦☘️⁩🌺
    و صمیمانه سپاسگزارم جناب استاد یارشاطر که افتخاری است برایم در محضرتان بیاموزم

    پاینده باشید و سبز
    ⁦☘️⁩🌻🌷💠🌿🌺💖🌺🌿💠🌷🌻⁦☘️⁩

    • درود و عرض ارادت و تشکر….درست دریافته اید ؛ شعرهای برادرانه ی دوستانه را اخوانیات می گویند.تاریخ ادبیات ما مشحون از اخوانیات است و سابقه ای دیر و دور دارد.
      🌸🌸🌸🌸🌸

  4. برهان جاوید

    تیر 25, 1402

    درود و عرض ارادت استاد ارجمندم
    خاطره و اشعار زیبایی بود
    سلامت و مسرور باشید
    روح استاد صلاحی شاد
    🌹🌹🌹👏👏👏

    • درود وعرض ارادت برهان جاوید عزیز.استاد صلاحی انسانی فرشته خصال بود.روحش شاد و نامش بلند باد که همیشه به طنز می گفت:
      هنر در عهد ما از ناروایی
      به مهر حاکم معزول ماند
      یعنی همانطور که مهر حاکم عزل شده را اعتباری نیست هنر هم در این عهد و روزگار اعتباری ندارد….ومی افزود:مدعیان شعر و شاعری ما هم از خواندن شعر خوب طفره می روند ؛ دیگر از عامه ی مردم چه انتظاری داری…حقّا که حق می گفت.
      🙏🙏🙏🙏

      • برهان جاوید

        تیر 25, 1402

        درود
        چه بیت زیبا و پرمفهومی
        راستش کسی که شعر می گوید و به شعر علاقه دارد هیچ لذتی برای او بالاتر از یک شعر زیبا نیست.اصلا یک شاعر تا شعر خوب نخواند چطور می تواند شعر خوب بسراید
        امان از این خصلت ها که در برخی از ما انسانها شیرینی ها را هم برایشان زهر کرده.

        ❤️❤️❤️🌺🌺🌺

  5. مهمان

    تیر 26, 1402

    درود جناب خوش عمل کاشانی گرامی 🌷
    در اصل به جوابیه رسید یا عمرشان قد نداد؟
    بنده از طرفداران زنده یاد عمران صلاحی بودم و هستم روحشان شاد🙏
    بنظرم یکی از شاهکارهای ایشان این شعر نوستالژی است:
    به زمین و زمان بدهکاریم
    هم به این، هم به آن بدهکاریم
    به رضا قهوه‌چى که ریزد چاى
    دو عدد استکان بدهکاریم
    به على‌ساربان که معروف است
    شترِ کاروان بدهکاریم
    شاخى از شاخ‌هاى دیو سفید
    به یلِ سیستان بدهکاریم
    مثل فرّخ‌لقا که دارد خال
    به امیر ارسلان بدهکاریم
    نیست ما را ستاره‌اى، اى دوست
    که به هفت آسمان بدهکاریم
    مبلغى هم به بانکِ کارگران
    شعبۀ طالقان بدهکاریم
    این دوتا دیگ را و قالى را
    به فلان و فلان بدهکاریم
    دو عدد برگ خشک و خالى هم
    ما به فصل خزان بدهکاریم
    هم به تبریز و مشهد و اهواز
    هم قم و اصفهان بدهکاریم
    به مجلات هفتگى، چندین
    مطلب و داستان بدهکاریم
    قلّک بچه‌ها به یغما رفت
    ما به این کودکان بدهکاریم
    مبلغى هم کرایه‌خانه به این
    موجرِ بدزبان بدهکاریم
    پیروى کرده‌ایم از دولت
    به تمام جهان بدهکاریم

    پاینده باشید💐

بستن فرم


سلام و درود
بسیار زیباست
سپاس از حضورتان
لذت بردم
شادکام باشید
در پناه خدا