🍃🌷🍃به پایگاه ادبی شعر پاک خوش آمدید 🍃🌷🍃
سال ها پیش در دو راهی شهر ، همه چشم ها شراب بودند
سر هر کوی و گذر که می رفتی ، همه سر به زیر و ناب بودند
بچّه بودیم چه ساده و معصوم ، بچه هایی که خواب بودند
کینه و دشمنی نبود هرگز ، همه پیرو ثواب بودند
در دو راهی شهر ما خورشید ، گرم و مهربان می تابید
گاه گاهی که غنیمت می دید ، صورت ماه را می بوسید
نبش میدان دلگرمی ، عاشقی بود با لبخند
پریچهره دخترانی پاک ، شوخ چشم و مویشان چه کمند
دوره گردی آنجا بود ، عاطفه کشف می کرد
دست فروشی از آن طرف می رفت ، و عشق را فرش می کرد
آن دو راهی بی نظیر شهر ما ، هر دو راهش پر از شقایق بود
خالی از دروغ و بوی ریا ، متراکم از حقایق بود
ساحل همیشه مست دریایش ، همبستر دائم قایق بود
شبانه روز مُد نبود امّا ، زمان حاوی دقایق بود
تا دوستت دارم کسی می گفت . یا که قلبی گرم می گردید
زمان باز می ایستاد و ، دقایقی نرم می چرخید
ادامه دارد
سروده : بابک حادثه
کاربرانی که این شعر را پسندیده اند (4):
کاربرانی که این شعر را خوانده اند (5):
اسفند 10, 1396
سلام و درود
کودکی یعنی بهشتی که زود به پایان میرسد
لذت بردم
در پناه خدا
پاسخ
اسفند 10, 1396
استاد گران ارج جناب خراسانی بزرگمهر بنده نوازی فرمودید
پاسخ
بستن فرم