![اله یار خادمیان](https://sherepaak.com/wp-content/uploads/2019/01/avatar_35-e1600831477791.jpg)
🍃🌷🍃به پایگاه ادبی شعر پاک خوش آمدید 🍃🌷🍃
هستی همه را حکایت نی دیدم
در هر نفسی شکایت نی دیدم
روزی که سر بریده بر نی می رفت
رفتن همه را روایت نی دیدم
پیراهن گل دریده من خاموشم
خواب همگان پریده من خاموشم
هفتاد و دو لاله سبز شد در آتش
آتش به جنون رسیده من خاموشم
یک لیلی و صد هزار مجنون، آتش
یک شاخه گل نماز در خون ، آتش
لبخند میان خون و آتش می زد
دریا که شد از درون و بیرون آتش
بوی نفس بهار بود آه نبود
آن واقعه یک بهار کوتاه نبود
محبوب و مراد کاروان می دانست
غیر از گذر از مسیر خون راه نبود
کاربرانی که این شعر را پسندیده اند (6):
کاربرانی که این شعر را خوانده اند (10):
مهر 27, 1394
محبوب و مراد کاروان می دانست
غیر از گذر از مسیر خون راه نبود
سلام و عرض ادب و احترام استاد بزرگوارم
رباعیات فوق العاده زیبایی خواندم
سپاس از قلم یکه تازتون
سلامت و سعادتمند باشید
پاسخ
مهر 27, 1394
سلام و هزاااااارااااان درود ….
انصافا رباعی های زیبایی را قلم زدین ..
دست مریزاد …
بسیار دوست داشتم …
موفق باشین ………
پاسخ
مهر 27, 1394
سلام و عرض ادب خدمت شما
سروده ی بسیار فاخر و ارزشمندی را رقم زده اید
همه بیت الغزل بودند و عالی
دست مریزاد
اجرتان با صاحب اثر
پاسخ
مهر 29, 1394
درود بر شما استاد نازنین بسیار زیبا بود.
پاسخ
تیر 30, 1395
هزاران درود و سلام
هر سه رباعی آیینی، عالی و ماندنی…زنده باد
پاسخ
بستن فرم