🍃🌷🍃به پایگاه ادبی شعر پاک خوش آمدید 🍃🌷🍃
رباعی های سرخ
آب از گذر زمان نمی خواست حسین
از هیچ کسی امان نمی خواست حسین
آرامش تشنگان نمی خواست حسین
جانان شده بود جان نمی خواست حسین
هستی همه را حکایت نی دیدم
در هر نفسی شکایت نی دیدم
روزی که سر بریده بر نی می رفت
رفتن همه را روایت نی دیدم
پیراهن گل دریده من خاموشم
خواب همگان پریده من خاموشم
هفتاد و دو لاله سبز شد در آتش
آتش به جنون رسیده من خاموشم
یک لیلی و صد هزار مجنون، آتش
یک شاخه گل نماز در خون ، آتش
لبخند میان خون و آتش می زد
دریا که شد از درون و بیرون آتش
بوی نفس بهار بود آه نبود
آن واقعه یک بهار کوتاه نبود
محبوب و مراد کاروان می دانست
غیر از گذر از مسیر خون راه نبود
کاربرانی که این شعر را پسندیده اند (5):
کاربرانی که این شعر را خوانده اند (7):
مرداد 20, 1401
🌿🌹🌿🌹🌿🌹🌿🌹🌿🌹🌿🌿
پاسخ
مرداد 22, 1401
با سلام بی نهایت سپاس
پاسخ
مرداد 20, 1401
سلام و درود
عالی
ایام سوگواری را تسلیت عرض می کنم
رفتی و خبر زعاشقانت داری؟
در پناه خدا 🌿👏👏👏👏👏👏👌🖤🌿
پاسخ
مرداد 22, 1401
باسلام شما همیشه بنده نوازی می فرمایید تابنده باشی
ماه درخشان خراسان
پاسخ
مرداد 20, 1401
جناب خادمیان ارجمند
درود بر شما واین قلم پر شورتان
ایام عاشورای حسینی بر شما تسلیت باد
😔 🙏🌷🌷🌷🌷
پاسخ
مرداد 22, 1401
باسلام سپاس بی پایان خواهر گرامی ام زنده باشی
پاسخ
مرداد 22, 1401
سلام
اجرتان با امام (ع)….
پاسخ
بستن فرم