🍃🌷🍃به پایگاه ادبی شعر پاک خوش آمدید 🍃🌷🍃
در شهر دلم خانه ی آباد نمانده
از غصه و غم آدمی آزاد نمانده
عمریست دوان در پی آرامش نفسم
صد حیف در این بادیه همزاد نمانده
ما رهگذرانیم در این ظلمت دوران
از فقر و تعب مادر و نوزاد نمانده
ای چشم و چراغم تو بمان در دلتنگم
هر چند در این بتکده استاد نمانده
در عمق نگاهم که نشینی به تماشا
پروانه ی در بند زمان شاد نمانده
کاربرانی که این شعر را پسندیده اند (7):
تیر 13, 1402
سلام و درود
آباد و شاد باشید در پناه مهر پروردگار
پاسخ
تیر 13, 1402
درود جناب رضاپور
سپاسگزارم بزرگوار🌺🌺🌺
پاسخ
تیر 13, 1402
ای چشم و چراغم تو بمان در دل تنگم
هر چند در این بتکده استاد نمانده
زیبا بود موفق باشی و پیروز
پاسخ
تیر 13, 1402
سپاس🌺
پاسخ
تیر 13, 1402
درود
دغدغه مند و پربار
پاینده باشید
🌹🌹🌹👏
پاسخ
تیر 13, 1402
درود جناب جاوید
مهرتان را سپاس🌺
پاسخ
تیر 14, 1402
دستتون طلا
اما این فکر به نظرم خوب پرداخت نشده و شاید روزی از نو این مضمون را با همین شیوه ی وزن و قافیه بسرایید با توان بیشتر
پاسخ
تیر 14, 1402
درود و سپاس بزرگوار زیبا و دوست داشتنی است 🙏🙏🙏👏👏👏🙏🙏🙏
پاسخ
تیر 30, 1402
درود ها بشما بانو آریایی، آموختم
پاسخ
بستن فرم